حاج همت مثل مالک اشتر بود که با خضوع وخشوعی که در مقابل خداو در برابر دلاوران بسیجی داشت،در مقابله با دشمن هم چون شیری غران از مصادیق (اشداء علی الکفار ،رحماء بینهم)بود که برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا کرد و از زندگی اش گذشت.او واقعا به امر ولایت اعتقاد کامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد،که عاقبت هم چنین شد.همیشه سفارش میکرد که دستورات فرماندهان را باید موبه مو اجرا کرد.وقتی دستوری هرچند برخلاف نظرش به وی ابلاغ میشد،از آن دفاع میکرد.
ابراهیم اززمان طفولیت روحی لطیف،عبادی و نیایشگر داشت.پدر بزرگوارش میگوید: محمد ابراهیم از سن ده سالگی تا لحظه شهادت در تمام فرازو نشیب های سیاسی و نظامی هرگز نمازش ترک نشد.روزی از یک سفر طولانی و خسته کننده به منزل بازگشت،پس از استراحت مختصر شب فرارسید،ابراهیم آن شب را با همه خستگی هایش تا پگاه به نمازو نیایش ایستاد و وقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود گفت: مادر! حالی عجیب داشتم،ای کاش به سراغم نمی امدی وآن حالت زیبای روحانی را از من نمی گرفتی.
شهید همت انچنان با جبهه و جنگ عجین شده بود که در طول حیات نظامی خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند کوچکتر خود را فقط یک باردر آغوش گرفته بود.او فرماندهی مدیر و مدبر بود،قدرت عجیبی در مدیریت داشت،آن هم یک مدیر سالم در اداره کارها و نیرومند.
با وجود آنکه به مسایل عاطفی ونیز اصول مدیریت احترام می گذاشت و عمل میکرد،در عین حال هنگام فرماندهی قاطع بود.از ویژگیهای اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او با بسیجیان جان بر کف بود.به بسیجیان عشق می ورزید و همواره در سخنان و گفتارش از این مجاهدان مخلص تمجید وقدرشناسی میکرد.
او که از روحیه ایثارواستقامت کم نظیری برخوردار بود با برخوردها و صفات اخلاقی اش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه میگفت عامل بود.عشق و علاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه می گرفت.برای شهید همت مطرح نبود که چه کاره است،فرمانده است یا نه،همت یک رزمنده بود،همت هم مرد جنگ بود هم معلمی وارسته.
در طول این جنگ تحمیلی ،نبردی سنگین تر ومشکل تر و توان سوزتر از جنگ خیبر در جزایر مجنون نبود و در چنین هنگامه ای عظیم و هولناک،شهید ابراهیم همت میدان دار نبرد بود وفرماندهی را در نهایت شگفتی عهده دار بود.حاج همت یک لشکر بود.
حاج همت پس از 28 سال زندگی الهی،پس از 28 سال عشق به امام حسین (ع) مثل یاران امام حسین تا آخرین نفس جنگید ومثل آنان مردانه به شهادت رسید.جزیره مجنون در اسفند سال 62 ودر عملیات خیبر به خون سرخ او رنگین شد.
حسین در سال 1337 در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. اولین فعالیت های سیاسی او در سال 1351 شزوع شد.در سال 1353 در حالیکه 16 سال داشت،توسط ساواک دستگیر شد.در زندان تعداد زیادی از جوانان بزهکار را نماز خوان کرد. در سال 1356 در کنکور شرکت کرد و در رشته مورد علاقه اش یعنی تاریخ در دانشگاه فردوسی پذیرفته شد.با آنکه دانشجوی سال اول بود،اما در همان چند ماه اول چهره ای سرشناس گردید و غالب دانشجویان او را به عنوان فردی انقلابی میشناختند.آخرین دستگیری سید حسین در ایام حکومت نظامی 57 بود که به واسطه عملیات مسلحانه علیه طاغوت محکوم به اعدام گردید.اما با پیروزی انقلاب ،پیروزمندانه به آغوش ملت بازگشت.مادر سید حسین برای اعلام تنفر خود از رژیم شاه و به نشانه مقاومت و پایداری هیچ گاه برای ملاقات او به زندان ساواک نرفت.سید حسین در فعالیت های سیاسی و نظامی فبل از انقلاب بسیار فعال بود اما انگیزه های فرهنگی سبب شده بود تا ایشان در مسیر مسلحانه ضد رژیم قرار گیرد. وی پس از انقلاب در تاسیس کمیته های انقلاب،تلاش کرد و مدتی کوتاه در این مرکز بود.سید حسین قبل از شروع جنگ عضو شورای فرماندهی استان خوزستان بود اما پس از شهادت اصغر گندم کار،فرماندهی سپاه شهر هویزه را بر عهده گرفت.یکبار در پاسخ به اینکه چرا به هویزه آمده گفت: من قبلا نهج البلاغه را بصورت نظری تدریس میکردم و حالا میخواهم آنچه را تدریس کرده ام در هویزه به صورت عملی پیاده کنم.در مدتی که فرمانده سپاه هویزه بود ورزش صبحگاهی جزوبرنامه های لازم الاجرا بود.در ورزش صبحگاهی،سربازان را از سپاه بیرون می برد،تا به قبرستان بیرون شهرکه می رسیدند سید میگفت آرام راه بروید ودر وسط دو ستون خطبه های نهج البلاغه را برای آنها میخواند.او چنان سخن می گفت که گویا حضرت علی (ع) این مطالب را بیان می فرماید. مدتی بعد صدام به دروغ اعلام کرد که عشایرخوزستان طرفدار او هستند.حسین برای خنثی کردن شایعات صدام راه چاره را در این دید که عشایر را به دیدن امام خمینی (ره) ببرد.در جماران به یکی از برادران ماموریت داد که چند کلمه ای حرف بزند.وقتی از او پرسیدند چرا خودت در محضر امام صحبت نکردی،گفت: ارزش کار به اخلاص است ،نمی خواستم خودم را مطرح کنم. شب عملیات هویزه (14 دی 59) حسین در خواست آب نمود تا غسل شهادت کند،اما آب به اندازه کافی نبود.گفت که اگر به اندازه شستن سرم آب داشته باشید کافی است.گفتند فردا دوباره عملیات است در گردوغبار دوباره سرت کثیف میشود،گفت به هر حال می خواهم سرم را بشویم،گفتند مگر می خواهی به تهران بروی ؟گفت نه می خواهم فردا به ملاقات خدا بروم. عملیات نصر(هویزه) عملیات در 15 دی ماه 59 ساعت 10 با رمز« الله اکبر» شروع شد.این دومین عملیات بزرگ ارتش بود که در منطقه هویزه به اجرا درآمد و درچهار مرحله با آزاد سازی جفیر و پادگان حمید تا آزادسازی خرمشهرو سپس ادامه عملیات با هدف تعقیب دشمن تا حومه بصره طراحی شده بود. رهبرانقلاب درتجدید میثاقشان با شهیدان هویزه در 20/9/75 در جمع هزاران نفر از اهالی منطقه فرمودند: "آن روز که این جوانهای عزیز برای خدا قیام کردند و به سمت این جایگاه شهادت و فداکاری حرکت میکردند آنها را از نزدیک دیدم.درنزدیکی کرخه نور ،شهید عزیز حسین آقای علم الهدی و بقیه جوانان که با او همراه بودند با دست خالی وبدون تجهیزات اما با دلی سرشار از عشق وایمان،با قلبی استوار از اتکاء وتوکل به پروردگار به این طرف می امدند.واقعا انسان یکبار دیگر صحنه صدر اسلام را،صحنه عاشورای حسین و کربلا را به چشم خود مشاهده میکرد." پس از شهادت شهید علم الهدی و همراهانش ارتش عراق هویزه و منطقه عملیاتی آن را تصرف کرد و با تانک های خود بر پیکر اجسادشهدا رفت و شهر هویزه را با خاک یکسان نمود.در این منطقه پیکر 67 تن از شهدای این عملیات شناسایی ودرهمان جا به خاک سپرده شدند.
نام پدر:محمدولی | محل تولد:شهرستان بیرجند |
تاریخ تولد:01/01/39 | تاریخ شهادت :17/02/61 |
محل شهادت :خونین شهر | یگان:لشکر14امام حسین |
مسؤلیت :جانشین گردان | عضویت : کادر |
نام پدر:دادخدا | محل تولد:شهرستان بیرجند |
تاریخ تولد:03/04/34 | تاریخ شهادت :25/08/61 |
محل شهادت :سومار | عضویت : کادر |
مسؤلیت :مسئول واحد | |
نام پدر:حسن | محل تولد:شهرستان بیرجند |
تاریخ تولد:05/01/48 | تاریخ شهادت :28/08/62 |
محل شهادت :شلمچه | منطقه :عملیات کربلای 5 |
مسؤلیت :مخابراتوبیسیم | شغل :دانش آموز |
عضویت : بسیجی | یگان:لشکر 5 نصر |
گلزار :بیرجند | کد شهید:6223689 |
زندگی نامه :
شهید حسین معینی فرزند حسن در تاریخ 1348 هـ .ش به دنیا آمد و تا مقطع سوم راهنمایی به کسب علم پرداخت اما از آنجایکه رابطه عاشق و معشوق رابطهای جنون آمیز است این مجنون لیلی درس و عشق را رها کرده و در سن 13 سالگی عازم جبههها گردید وی سه مرحله در مناطق عملیاتی حضور پیدا کرد رشادتهای فراوانی از خود به یادها گذاشت او که در عملیات ولفجریم مسئولیت بیسیمچی را به عهده گرفته بود در تاریخ 28/8/1362 هـ . ش در منطقه ؟؟؟ دیدار معشوق خود شتافت. پیکر پاک او مدت ده سال مفقود بود و دیده مادر در انتظار و سرانجام این فراق پایان یافت و دیده ما در استخوانهای فرزندش روشن گشت.
نام پدر:رضا | محل تولد:شهرستان بیرجند |
تاریخ تولد:02/01/53 | تاریخ شهادت :15/02/80 |
محل شهادت :ارتفاعات روستا | یگان:سپاه پاسداران |
مسؤلیت :پشتیبانیعملیات | |
نام پدر:غلامحسین | محل تولد:شهرستان بیرجند |
تاریخ تولد:01/01/60 | تاریخ شهادت :03/10/80 |
محل شهادت :ابوغریب | یگان:ارتش جمهوری اسلامی ایران |
مسؤلیت :تخریب | |
محل شهادت :شلمچه | محل تولد:شهرستان بیرجند |
عضویت : کادر | تاریخ شهادت : نا معلوم |
منطقه :عملیات کربلای 5 | |
نام پدر:محمدحسین | محل تولد:شهرستان بیرجند |
محل شهادت :دوکوهه اندیمشک | تاریخ شهادت :01/10/59 |