امروز برای شهدا وقت نداریم
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است
ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
چون فرد مهمی شده نفس دغل ما
اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم
در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است
بهر سفر کرببلا وقت نداریم
تقویم گرفتاری ما پر شده از زر
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم
خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم
بـــــه اســم صاف الله، اینم یــه حرف تازه
ایــنم ازین زمــــونه، یـــه قسمـــت و فرازِ
بـــازم نهیب فردا، به نامــردیِ دنیا
بازم نشونهای تا، بریم ســــــراغِ فــــــــردا
بازم یــه روح آزاد میـــونِ گــــــودِ جنگه
مدّعیا! کجایید؟ این قصرمون قشنگه
آی مؤمنایِ امروز، هنر به این چیزا نیست
که بینِ موجِ شیعه، نمرههامون بشه بیست
تـــــــو سرزمـینِ کُفرَم، یارِ حسینی داریــم
تو جمع تاریکِ وَهم، ما نورِ عینی داریم
وقتـــی غمــــت میگیره میونِ جمعِ بیدرد
وقتی که دیگه دنیا، برای میشه پوچ و سرد
میـــون خــــود پـــرستا کنـــار بت پرستا
کنـــارِ خــندههایِ عربده جویِ مَستا
اونجا که کلِعالم، طرد میکنه تورو، طـرد
میری تو اوجِ سجده، اینو میگن هنرمند
اون کسی که میگذَره، از تموم جـهــانـــش
اون که کنارش زدن هم زمون و زمانش
اون که فقط خدارو میبینه و میشنــــاسه
آی جوونای خوش تیپ! اونه که باکلاسه
هــــی بـــــزنین بالاتر، آستینارو همینه
تـــو کشورِ مسلمون، شیعهگری به اینه!
به اینه که بــــــدوزیم چشممونُ به عــــالم
بــه اینه که نباشه هیچی تو زندگیت کم!
یکی میون مال و خدا، خدارو میخـــــواد
یـــکی بدونِ زنجیر، دنبال شیطون مییاد
یـــکی تــــو شهـــرِ دینم دینُ نداره باور
یـــــکی تازه مسلمون مونده بدون، یاور
اینه تمومِ قصه ایـــن وضــــع و حالمونه
ایــــن وضـــــعِ این دلایِ کویر و کالمونه
نفسِ خرابتونُ با این چیزا پوشونـــدیـــن
با شیکیِ تـــمدن، با هرزگی . . . نموندین
تمدنی که کردین همه رو به اون ســـفارش
فراموشن صاحباش. حالا برین سراغش. . .
تو بر مزار شهید عزیز خویش
یک کاسه آب یخ
یک دسته گل بیار
زیرا که من هنوز در این خوابگاه خویش
لب تشنه حیاتم
دل تشنه وطن
زیرا منی که رفته به این خواب جاودان
دلداده بهار و گل و سرو و لالهام
من بیست سالهام
مادر!
تو از برای خدا گریه سرمده
دیگر بجای آه و فغان و غم و الم
با من بده بشارتی از مام میهنم
مادر!
بگو، بگو که چه شد کارزار ما؟
پیروزی آمده؟
صلح است برقرار؟
سرباز اگر کم است بگو،
مادر عزیز!
اینجا هزار مرد دگر هست مثل من
ما را نمانده طاقت خفتن میان خاک
گر کارهای بد است بگو، مادر عزیز!
خیزیم هر یکی
از گور خویشتن
ـ «یا مرگ»!
«یا وطن»!