شهید مهدی باکری از زبان سردار علیاکبر پورجمشیدیان، فرمانده سپاه عاشورا
سابقه آشنایی ما با شهیدبزرگوار آقامهدی باکری برمیگردد تقریبا به اواخر عملیات بیتالمقدس. عملیات بیتالمقدس که تمام شد ما از لشکر مقدس 27 حضرت رسول(ص) که آنجا بودیم با جمعی از رزمندههای آذربایجان از آنجا تسویهحساب کردیم. به ما گفتند که باید بروید تیپ عاشورا و از آنجا به تبریز. ظاهرا آقامهدی تازه فرمانده لشکر عاشورا شده بود. من اولینبار آقامهدی را آنجا دیدم که برای رزمندگان تیپ عاشورا صحبت میکردند. بعد از آن خدمت ایشان نرسیده بودم تا بعداز عملیات والفجر که بنا شد ما بیاییم در لشکر خدمت ایشان باشیم. ظاهرا دنبال یک کسی برای کارهای فرهنگی بودند و ایشان با پیشنهاد یکی از برادران بهرغم اینکه از من شناختی نداشتند به بنده اطمینان کرده، من را پذیرفتند. بهعنوان مسئول فرهنگی و تبلیغات لشکر عاشورا از سال 62 تا بعداز شهادت آقامهدی در خدمت ایشان بودیم و بهعنوان یک سرباز کوچک پادویی میکردیم. شهید باکری شخصیتی بود دارای ویژگیهای مختلف و بعضا متضاد؛ یعنی کمتر کسی پیدا میشد که این خصوصیات در او باشد؛ ویژگیهای متفاوت و مختلفی که در ظاهر کمتر آدمی میتواند اینها را جمع داشته باشد، بهقول علما جمع اضداد. ایشان ضمن اینکه یک فرد شجاع، یک انسان عالم به معنای واقعی به مسائل نظامی و دارای تدبیر و اقتدار بود در کنار آن یک انسان بسیار رئوف، مهربان و دلسوزی برای مجموعه نیروهای تحت امر خودش بود.
سادهزیستی و بهقول اصطلاح خودمان خاکیبودن آقامهدی چشمگیر بود. یک انسان فوقالعاده ساده اگر کسی از قبل ایشان را نمیشناخت باور نمیکرد این فردی که با او مواجه شده فرمانده لشکر اسلام است و از همه جهت هم ساده بود؛ هم آرایش او، هم پوشش لباسش، هم زندگیاش و هم در واقع خوردوخوراکش؛ یک زندگی کاملا ساده. من به جرأت میتونم بگم آقامهدی در طول دورانی که در لشکر مقدس عاشورا فرمانده بودن تا زمان شهادتشون بعید میدونم از نظر لباس و خورد و خوراک و پوشش و اینها بیشتر از یک نیروی بسیار عادیشون استفاده کرده باشند؛ یعنی به حداقل اکتفا میکرد.
یک شب آیتالله یکتایی، امامجمعه خلخال تشریف آوردند. بعداز عملیات خیبر، یهوقت دیدم آقامهدی منو صدا کردن، رفتم بالا دیدم نقشهرو گذاشتن دارن عملیات خیبر و جزئیاتش را برای آیتالله یکتایی تشریح میکنن که چطور شد و از کجا رفتن، چهجوری رفتن و بچهها داشتن جزئیات را.... من احساس کردم ابهاماتی در ذهن آیتالله یکتایی بهوجود آمده نسبت به مثلا تعداد شهدا، زخمیها و اینها. یک ابهامی راجع به عملیات بهوجود آمد و مقید بودند، جزئیات را هم توضیح دهند که چهطور شد این کار با عظمتی که انجام دادیم چه بود و اگر مثلا در بعضی جاها تعداد شهدا یا زخمیها بیشتر شده دلایل آن را توضیح میداد. بعد من احساس کردم خود آقامهدی راضی نبود از این همه توضیحی که داده بود.
به من گفتش که فردا صبح با اکیپی آیتالله یکتایی را برمیدارید و میبرید جزایر مجنون آنجا قشنگ نشان دهید. ما فردای آن روز به دستور آقامهدی همراه آیتالله یکتایی و بعضی دیگر از آقایان علما یا فرماندهانی که آمده بودند رفتیم آنجا و جزئیات عملیات را توضیح دادیم. مقید بود یعنی نمیخواست کوچکترین ابهامی در ذهن آقایون علما بماند. به هر حال این علاقه و محبت ایشان نسبت به علما ریشه تاریخی در ذهن علما داشت. من بعدا که اسناد و مدارک ساواک هنگام بازداشت ایشان را قبل از انقلاب نگاه میکردم ارتباط ایشون با آقایون علما در آن ذکر شده بود. ارتباط خانوادگی ایشان با روحانیت معظم بهویژه شخص مقام معظم رهبری حضرت آقا بوده که آنجا به چند نکته توی پرونده ساواک اشاره شده بود.
از تبریز یا ارومیه به مشهد میرفت خدمت حضرت آقا گزارش میدادند و کسب تکلیف میکردند نسبت به مبارزهای که در پیش گرفته بودند؛ یه ارتباطی به این شکل. حضرت آقا هم خودشون توی صحبتهاشون اشاره میکنن: من در مشهد بودم، بعضی وقتها در ییلاق در جاهای مختلفی که بودم آقای مهدی باکری به همراه بعضی دوستانشون میاومدند اونجا. من از نزدیک اونها رو میشناختم. در جریان مسائل مبارزاتی اونها بودم؛ یه چنین ارتباطی. یا بعضی دیگه از علما که تو پرونده ساواک آقا مهدی اگر مراجعه بکنید کامل اونجا مشخص شده که ارتباط و علاقه عمیق و ریشهای نسبت به روحانیت داشتند و نسبت به مرجعیت شیعه و باز اگر من بخوام الان خدمت شما مهمترین ویژگیهای آقا مهدی باشد، ولایتمداری آقا مهدی بود. فوقالعاده آقا مهدی ولایتمدار بودند، نسبت به حضرت امام، ولی فقیه زمان خودشون. با تمام وجودشون در خدمت ولی فقیه بودند. آنچه دستور و فرمایش از امام بودش مقید بودند که صحبتها و سخنرانیهای امام را کاملا و تماما گوش کنند؛ هم یادداشت کنن، هم نکات برجستهاش رو تو جلسات شورا میآوردند و برای اعضای شورا میخواندند، تذکر میدادن اونجا و باز میکردن منظور حضرت امام رو از این فرمایششون. فوقالعاده ایشون آدم ولایتمدار و علاقهمند به ولی فقیه بودند.
برایشان نظر امام مهم بود. نظر خودش یا دیگری مهم نبود. مقید بود که فرمایشات و نظرات امام را به دست بیاورد. حتی یکجا از همسر ایشان شنیدم که به همسرشان سفارش کرده بودند که چون من در جبهه هستم و گاهی سرم شلوغ است نمیتوانم فرمایشات امام را کامل گوش کنم یا بعضی وقتها فراموش میشود، شما اینها را ضبط کن و جاهای مهماش را یادداشت بردار و آقا مهدی که گهگاهی به منزل سرمیزدند از همسرشان این فرمایشات امام بزرگوار را میگرفتند و در واقع زندگیشان را تنظیم میکردند با ولایت. با مسیری که ولایت مشخص میکند با نظرات حضرت امام سلسله مراتب ولایت را رعایت میکرد؛ یعنی خودشان را همراه در طول ولایت میدیدند، فرمایش بزرگان دیگر، فرمایش فرماندهان رده بالاتر سپاه را هم اینطور ایشان به آن مقید بودند کهگاهی من میدیدم دستوری که از قرارگاه میآمد یک دستوری که از فرماندهی سپاه میآید اصلا ندیدم ایشان حتی اگر نظر هم نداشت گهگاهی آدم متوجه میشد که شاید این مطلبی که آمده نظر آقا مهدی چیز دیگری باشد اما چون خودشان را در طول ولایت میدیدند و در عرض نمیدیدند با آن سلسله مراتب ولایتی که احساس میکردند همواره خودشان تبعیت میکردند رعایت میکردند دستورات را.
این از مهمترین ویژگیهای زندگی شهید آقامهدی باکری هست که شاید بعضی وقتها غفلتاً فراموش شود و کمتر به آن برادرها نگاه کنند. همینطور برادرشان حمیدآقا هم اینطور بودند. من احساس میکردم که حمیدآقا جا پای برادرشان میگذاشتند یعنی مسیر زندگیشان را اینطور تنظیم کرده بودند که هر جایی که برادر بزرگتر خودشان- فرمانده خودشان- هر مسیری را که ایشان مشخص میکنند پشتسر آن حرکت بکنند و اینطور حمیدآقا مقید بودند و هر دوی این بزرگواران در وصیتنامه خودشان سفارش کردهاند؛ یعنی از جمله سفارشهای اکید آقامهدی در وصیتنامه خود به ولایت و ولی فقیه هست، سفارش امام هست، همینطور شهید آقا حمید باکری.
از جمله چیزهای عجیبی که من در زندگی آقامهدی خاطرم هست- البته باید هم اینطور میشد- ایشان در یک خانواده عاشق به اهل بیت رشد کرده بود. علاقه آقامهدی به اهل بیت بود از هر فرصتی استفاده میکردند که ذکری از اهل بیت شود؛ حالا یا در جلسات یا اینکه یادم است در عملیات والفجر4 گردانها آماده حرکت بودند، همه کار گردان انجام شده بود و گردان باید حرکت میکرد. یک وقت دیدم آقامهدی مثل اینکه یک چیزی گم کرده باشد دنبال من میگردد. خیلی تند به من گفت فلانی این بچهها دارن میرن برای عملیات، میخواهند بروند در راه اسلام بجنگند، میخواهند بروند جان خود را فدای اسلام بکنند، تو چطور نمیتوانی یک مداح بیاوری اینها چند دقیقه ذکر امامحسین بگویند.
من همینطور ماندم که الان در این شرایط شلوغ بالاخره اوضاع و احوالی که هرکس به فکر کار خودش بود، ایشان مقید بود قبل از حرکت ذکری از امامحسین شود و گردانها حرکت کنند و اسامی گردانهای ما اسامی یاران اباعبدالله است. گردان علیاکبر، گردان ابوالفضل، گردان علیاصغر، گردان قاسم، گردان حبیببنمظاهر و گردانها را هم اینطور اسمگذاری کرده بود. من گذشتم. دیدم آقای حاج صادق کمالی آنجاست، گفتم: آقامهدی گفتند که حتما این بچهها قبل از اینکه حرکت کنند ذکری از ابیعبدالله باید شود. اینطور مقید بود به ذکر ابیعبدالله و اینکه بچههایی که میخواهند بروند اگر با ذکر ابیعبدالله و با یاد امامحسین(ع) حرکت کنند اینها انشاءالله نتیجه بهتری را میگیرند؛ همینطور هم بود.
بالاخره گردانها و رزمندههای ما سابقه ندارد ما در هیچ کدام از عملیاتهایی که لشکر مقدس عاشورا تحت فرماندهی باکری شرکت کرده و بعد از آن بالاخره بعد از آن هم روح آقا مهدی حاکم بود بر فرماندهی لشکر و مجموع اداره امور لشکر سابقه ندارد که در عملیاتی رزمندههای لشکر عاشورا شرکت کرده باشند و آن عملیات خط شکسته نشده باشد. حتی اگر عملیات موفق هم نشده، خطی را که بچههای لشکر عاشورا و گردانهای لشکر عاشورا رفتهاند خط را شکستهاند. شاید بعدا مشکل پیدا شده و مثلا برگشتهاند ولی خط را شکستهاند و هیچ خطی توانایی استقامت و مقابله با رزم بچههای لشکر عاشورا را نداشت و این به خاطر انگیزهای بود که آقا مهدی در اینها ایجاد میکرد.
ایشان به قرآن اعتقاد داشت. مقید بود به تلاوت قرآن؛ تلاوت قرآن و ذکر اهل بیت را سفارش کتبی کرده بود و برای همه ما نوشته بود و همه اینها را من اینجا دارم. نوشته بود و سفارش کرده بود که هر روز باید گردانها توی واحدشان حتی شده نیم ساعتی را جلسه قرآن داشته باشند، قرآن بخوانند، مقید به قرآن باشند و ذکر اهل بیت داشته باشند، نماز جماعت داشته باشند. همه را سفارش کرده بود. من یادم هست جلسهای امکان نداشت تشکیل شود که آنجا قرآن نخوانیم. آنجا معمولا به من دستور میدادند و من قرآن میخواندم؛ حتی جلساتی که در آستانه عملیات یا یک کار فوری بود حتما میگفتند چند آیه قرآن بخوانید و به من دستور داده بود که آیات جهاد قرآن را پیدا کن و آنها را بخوان؛ آیاتی که برای استقامت فرماندهان و رزمندهها لازم است. اینها را پیدا کن و اینها را بخوان. من آیات جهاد را پیدا میکردم با کمک دوستان و هر جلسهای که میشد آیات جهاد را میخواندم و بعضی وقتها یادم هست که ترجمه آیات را برای فرماندهان و مسئولان واحدهایی که بودند میخواندم. زمانی یادم هست در آستانه عملیات والفجر 4بود، من احساس کردم که عجله داریم و کم قرآن خواندم و مثلا به جای 5دقیقه، یک دقیقه قرآن خواندم. وقتی قرآن را ختم کردم، ایشان ناراحت شد که چرا کم قرآن خواندی و دوباره قرآن بخوان برای بچهها.
در آستانه شروع جنگ تمام عیار در آن عجلهای که در کار بود به من گفت یکبار دیگر قرآن بخوان، قرآن میتواند آرامش به دل فرماندهان و رزمندهها بدهد، قرآن روحیه اینها را تقویت میکند و اینطور به قرآن و اعتقاد دعا داشت. من خودم از آقامحسن (محسن رضایی) شنیدم که گفت که من هر جا در تاکتیک مشکل پیدا میکردم، شهید باکری را صدا میزدم و هر جا در مسائل اطلاعاتی مشکل پیدا میکردم شهید زینالدین را صدا میکردم. فوقالعاده مقید بود به نظرات تاکتیکی آقامهدی و اینها همه جای خودش؛ یعنی توان تاکتیکی آقا مهدی قدرت مدیریت نظامی آقا مهدی و شجاعتش. ولی آن چیزی که بیشتر آقا مهدی را ماندگار کرده از نظر من، آن روحیات معنوی آقا مهدی بود، آن عواطف ایشان بود، آن اقدامات فرهنگی و اعتقادی بود که ایشان را ماندگار کرد. از نظر نظامی شما اگر بگردید فرماندهان بزرگی توی تاریخ هستند که قویتر از آقا مهدی و بعضی از شهدای ما بودند اما آنها ماندگار نشدند چون فقط قدرت نظامی داشتند، دیگه دلشان رئوف نبود و قدرت معنوی و فرهنگی نداشتند.
آن چیزی که آقا مهدی را ماندگار کرد عشقاش به اهل بیت بود، عشقاش به مردم بود، مردم داری آقا مهدی بود، سادهزیستی آقا مهدی بود، معنویت آقا مهدی بود؛ اینها آقا مهدی را ماندگار کرده. آن چیزی که آقا مهدی را ماندگار کرد این روحیه آقا مهدی بود که فرقی بین یک بسیجی ساده با برادر خودش که جانشین او در لشکر بود قائل نبود. حتی در انتقال پیکر مطهر آنها میگفت اگر میتوانید پیکر مطهر بقیه شهدا را بیاورید پیکر برادر مرا هم بیاورید؛ این آقا مهدی را ماندگار کرد.
شهید باکری را اینجور روحیات معنوی، ماندگارش کرد؛ مردمداریاش، دلسوزی نسبت به بسیجیها، دلسوزیاش نسبت به بیتالمال؛ این چیزها او را ماندگار کرد. هرچند که از نظر نظامی و قدرت تاکتیکی و تکنیکی آقا مهدی قوی بود اما آنها در مراحل بعدی هست چون از آن جهت خیلی آدمها هستند که قویاند اما اسمی از آنها توی تاریخ نمانده است. ارتباط آقا مهدی با مقام معظمرهبری تا جایی که من در جریانم، ظاهرا آقامهدی هر وقت فرصتی پیدا میکردند و به تهران تشریف میبردند حتما خدمت حضرت آقا مشرف میشدند که آن موقع رئیسجمهور بودند، یا قبل از آنکه آقا در جاهای دیگر خدمت انقلاب بودند آقا مهدی هم سر میزدند. این ارتباط را من وقتی متوجه شدم که بعد از عملیات خیبر رفتم خدمت آقا مهدی. نشسته بود گوشهای، یک فضای معنویای بود که چند لحظه رفتم خدمتشان، یک مقدار صحبت کردیم در رابطه با مسائل فرهنگی و شهدا و برنامههایی که بود. به من گفتند که کاری بکنیم که یک مقدار تزریق روحیه بشود در جمع رزمندهها خصوصا فرماندهان، چون بالاخره مشکلات زیادی را پیدا کرده بودیم.
من به ایشان پیشنهاد دادم که اگر اجازه دهید و امکان داشته باشد یک مقدار عکس امام تهیه شده بود از این عکسها ببریم مقام معظم رهبری امضا کنند، به امضا حضرت آقا بیاوریم با یک هدیه به رزمندهها و فرماندههان بدهیم. ایشان خوشحال شد و به من گفت: پیشنهاد خوبی است بیا برو حتما این کار را بکن. گفتم: خیلی کار سختی است، گفت: نه، توی دفتر یادداشت نوشت که هنوز من آن یادداشت را دارم. نوشت: برادر مقدم- سیدعلی مقدم که آن موقع ظاهرا مسئول دفتر آقا بود- فلانی میآید چند کار هست به آقا بفرمایید اینها را انجام بدهند. امضا کرد. من آنها را برداشتم. چند تا کار ایجاد کردند مثلا حدود 40-30 تا عکس امام که باید امضا میشد. متنی را پیشنهاد داده بودیم که آقا محبت کنند بنویسند.
گفتوگو و تنظیم: ناصر یاری
منبع: روزنامه همشهری
اصولاً هر نهضتی برای مقاصدی خاص پیریزی میشود. گاهی این مقاصد، زائیده تفکرات و اعتقاداتی محکم از جنس فولاد است. در این شکل، هدف از مادیات فراتر رفته و دفاع از شرافت و کرامت انسانی را در پی دارد.
اگر حماسه عاشورا به وقوع میپیوندد، اگر جوانان ایران تا سرحد خون و مرگ و شهادت به مقابله با دشمن میپرداختند، برای دفاع از تفکرات و و اعتقاداتشان است. چرا علی و اولادش را امروز زندهتر از دیروز میبینیم؟ چرا وقتی نامی از علی و اولادش میآید، دلها قوت بیشتری برای شهادت میگیرند؟ زیرا کلام علی (ع) کلام خداست، و کلام خدا چنان در روح حسین (ع) طنینانداز است که او را مهیای یک حماسه میکند. عواملی از جمله رد تقاضای بیعت، خواسته مردم، امر به معروف و نهی از منکر در قیام و نهضت حسینی نقش اساسی ایفا میکنند. اما کدام یک از این تعلقها حسین را برروی خواستهاش استوار و راسخ میکند؟ از یک طرف، اگر حکومت به دست یزید مستبد بیفتد، حکومتی همچون حکومت لائیک رقم میخورد؛ از طرف دیگر 5 هزار نفر خواستار اویند و از طرف دیگر حسین (ع) میبیند که به حق عمل نمیشود و اباطیل در دین رخنه کردهاند: «آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود؟». در ادامه همین حدیث، هر انسانی را موظف میداند که از جان و مال و ناموس خویش بگذرد تا دین حق جاوید بماند. نطق سوم، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، او را برروی خواستهاش استوار میسازد؛ زیرا از شاخصها و ویژگیهایی چون اصلاح جامعه، هدایت، اقامه عدل ... نیز برخوردار است و در همین حال مجموعهای از عقاید و ارزشهای معنوی او را شامل میشود. تا اینجا فرهنگ عاشورا را تداعی کردیم و اما فرهنگ دفاع مقدس.
فرهنگ دفاع مقدس هم برگرفته از همین بینش است. امام خمینی (ره) و رهروانش، سکان کشتی هدایت را در دست گرفته و از دستورالعملهای مکتب حسین (ع) پیروی نموده و مردم را به جبهههای جنگ حق علیه باطل، برای زنده نگه داشتن قرآن، برای عمل به تکلیف، برای ادای حق و در یک کلام، امر به معروف و نهی از منکر فرا میخواند. درک صحیح او از راه و رسم سیدالشهداء روح بلند نظرش را به احاطه درآورده و حکم دفاع همگانی از ملّت شرف را صادر میکند و عاشورائیان و دفاع مقدس با شعار تنها ره سعادت: ایمان، جهاد، شهادت به مقابله با دژخیمان رژیم بعثی پرداختند. فردی که تن به شهادت میدهد، علاوه بر اعتقادات، شهامت، رشادت، شجاعت، کرامت و در یک کلام جوهره آن را دارد.
زینب مترجمی جزه
شهادت هنر مردان خدا و راز سربه مهری است میان عاشق و معشوق. رخشان چراغی است در امتداد نگاه افلاکیان خاکی؛ همانان که راه صدساله را یک شبه پیمودند و از بقعهی فنا به خطهی بقا خرامیدند؛ .
از هستی خویشتن گذر باید کرد زین دیو لعین صرفنظر باید کرد
گـر طـالب دیـدار رخ محبـوبـی از منـزل بیگانه سفـر بایـد کـرد
شهادت هنر مردان خدا و راز سربه مهری است میان عاشق و معشوق. رخشان چراغی است در امتداد نگاه افلاکیان خاکی؛ همانان که راه صدساله را یک شبه پیمودند و از بقعهی فنا به خطهی بقا خرامیدند؛ همانان که عرش را بهتر از فرش و سفر را بهتر از حضر یافتند و در گرگ و میش صبح که نوای جرس، عاشقان حرم را صلا میزد، خواب نوشین بامدادی را از دیدگان ربوده و با دوگانهی عشق به دیدار یار شتافتند؛ همانان که زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند: «ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون»
آری شهادت هنر مردان خداست، هنری که رویکرد عاشقانه و از سر آگاهی نسل آیندهساز ایران سدهی چهاردهم هجری بدان، طرحی نو در انداخت و نه تنها موجبات سرنگونی حکومت مستبد پهلوی و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی را فراهم آورد، بلکه هجمهی نظامی همه جانبهی مخالفان حاکمیت اسلام ناب محمدی(ص) را نیز که در قالب تجاوز رژیم بعث عراق به ایران اسلامی رخ نمود، ناکام گذاشت.
این رویکرد شکوهمند که به فضل خدا و در سایهسار زعامت و رهبری بنیانگذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) شکل گرفت، این سؤال را به اذهان متبادر مینماید که آن بزرگمرد چگونه توانست عشقورزی و دلدادگی به شهادت فی سبیلالله را به ملت خویش بیاموزد؟ یا به تعبیر دیگر، نقش امام (ره) در تربیت نسل عاشق شهادت چه بوده است؟
در مقام پاسخگویی بدین پرسش اساسی، اگر سیرهی نظری و عملی امام راحل را در نظر بگیریم در مییابیم که نقش ایشان در تحقق تربیت مورد بحث به دلیل بهرهمندی ایشان از موارد ذیل برجسته و ممتاز است:
الف- برعهده داشتن رهبری خردمندانه انقلاب اسلامی
در روزگاری که آسمان شب زدهی ایران تیرهتر از آن مینمود که رواق منظر خستگان از صولت شب، میزبان امیدواری به درخشیدن کوکبی هدایتگر باشد، به ناگاه خورشید وجود روح خدا طلوع نمود و بذر امید در قلوب جویندگان دینمداری، استقلال و آزادی ایران طاغوت زده جای گرفت.
سلسه جنبان انقلاب اسلامی در شرایطی که اندیشهی زوال نظام ستم شاهی به ذهن کسی خطور نمیکرد، به صراحت علت العلل مشکلات عدیده و دیرپای ملت ایران را حاکمیت رژیم طاغوت دانستند و ضمن کشیدن قلم رد بر اندیشهی جدایی دین از سیاست، اندیشهی متعالی ولایت فقیه و تأسیس حکومت مردم سالار دینی را در امتداد نگاهها قرار دادند.
با فراهم آمدن زمینهی مبارزه با حکومت اسلام ستیز پهلوی، فرهنگ شهادت دیگربار مجال زنده شدن یافت و عرصه را بر دشمنان دین و ملت تنگ ساخت.
این امر که به خوبی مؤید ریشهدار بودن و مواجه شدن انقلاب اسلامی با اقبال عمومی بود، هر روز ابعاد گستردهتری پیدا کرد تا آنجا که افق روشن پیروزی رخ نمود.
بدین ترتیب، رهبر کبیر انقلاب اسلامی با اقتدا به سالار شهیدان فرهنگ شهادت فی سبیلالله را احیا فرمود و عملاً در راه تربیت نسلی عاشق و عارف به شهادت گام برداشت.
آری آن پیشوای بزرگ خاطر شریف ملت مسلمان ایران را بدین حقیقت مهم جلب فرمود که پیروزی انقلاب اسلامی و حاکمیت دین خدا در گرو شهادت طلبی است:
«طبع یک انقلاب فداکاری است. لازمهی یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است. قربانی شدن و قربانی دادن در راه انقلاب و پیروزی آن اجتناب ناپذیر است به ویژه انقلابی که برای خداست و برای دین اوست، برای نجات مستضعفان است و برای قطع امید جهانخواران و مستکبران ... قربانی برای یک انقلاب بزرگ نشانهی یک پیروزی و نزدیک شدن به هدف است...»
ب- شهادت طلبی
رهبر کبیر انقلاب اسلامی که فرهنگ عاشورایی شهادت طلبی را به عنوان سنتی از سنن مذهبی فراموش شده احیا فرمود، خود فرزند شهیدی سرافراز بود و با اقتدا به اجداد طاهرینش به شهادت در راه خدا عشق میورزید؛ چنان که بارها شخصاً تا سرحد شهادت پیش رفت اما چون ارادهی الهی بر تأسیس حکومت اسلامی به دست توانای ایشان تعلق گرفته بود، وجود به سلامت ماند.
دلدادگی آن پیشوای بزرگ به شهادت در مواضع و مواقع متعدد از جمله زمان شهادت آقازادهی مجتهد و مجاهدش، یعنی آیتالله مصطفی خمینی (ره) نمایان است؛ چنان که میبینیم، حضرتش در مواجهه با آن حادثهی جانگداز حقیقتاً صبر جمیل پیشه نموده، آن را از الطاف خفیهی الهی برمیشمرد، و درست به همین دلیل است که میبینیم در روز شهادت حاج آقا مصطفی نیز نماز جماعت و تدریس امام (ره) تعطیل نمیشود:
«ظهر روزی که شهید مصطفی خمینی فرزند گرانقدر امام (ره) به شهادت رسیده بود، منزل امام پر بود از کسانی که از دور و نزدیک برای عرض تسلیت به محضر ایشان آمده بودند.
اذان ظهر که شد، امام برخاست، وضو گرفت و به مسجد رفت. غافلگیر شده بودم. فکر نمیکردم امام آن روز برای نماز به مسجد برود. فوراً یک نفر را فرستادم که خادم مسجد را از رفتن امام باخبر کند اما گویا خادم مسجد در آنجا نبود و آن شخص سریع سجادهای را از همسایهها برای امام فراهم میکند. مردم شهر نجف وقتی فهمیدند امام به مسجد آمده، گروه گروه برای عرض تسلیت به مسجد وارد شدند. مردم وقتی امام را میدیدند که به صلابت کوه ایستاده و گریه نمیکند، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بودند و گریه میکردند. امام با آرامش و وقار تمام نماز ظهر و عصر را خواند و پس از نماز در مسجد روضهخوانی شروع شد.»
حضرت امام اصولاً تمامی شهدا را فرزند خویش میدانست؛ چنان که فرمود: «خدا شاهد است مصطفای من تنها آن نبود که سالش نزدیک است بلکه همهی به خاک و خون کشیدههای حادثهی شوال (17 شهریور 1357 مطابق با 4 شوال 98) مصطفاهای من بودهاند. من این استقامت را و این فیض شهادت را که خداوند متعال نصیب فرزندانم فرمود، به پدران و مادران و همهی بستگانشان تبریک میگویم.»
عنایت به روحیهی والای شهادت طلبی امام خمینی (ره) که اشارهای هر چند مختصر بدان شد، ما را در زمینهی درک نقش حضرتش در تربیت نسل عاشق شهادت یاری میکند؛ به این معنی که درمییابیم مردم درس شهادت طلبی را پیش از آن که از گفتار امام (ره) بیاموزند، از کردارش آموختند. آری ملتی شهادت طلب است که رهبرانی شهادت طلب داشته باشد.
ج- تبیین حقیقت شهادت
شهادت مفهومی است متعالی که تمامی جوامع به دیدهی احترام بدان مینگرند و آن عبارتست از بذل جان در راه هدفی که ممکن است مادی، معنوی یا آمیزهای از هر دو باشد.
در این میان، دین مبین اسلام بالاترین اهمیت و ارزش را برای شهادت که همانا عبارت از بذل جان در راه خدا میباشد، قائل شده است؛ چنان که در روایت میخوانیم شهید اول فردی است که پای در بهشت مینهد و یا این که برای انسان در پیشگاه خداوند مقامی است که جز با شهادت به دست نمیآید.
با توجه به آنچه که ذکر آن رفت، میتوان بدین حقیقت مسلم اشاره نمود که شهادت زیباست و اگر این زیبایی به آدمی نمایانده شود و حقیقت آن تبیین گردد و راهواری آن در سیر الی الله مدنظر آید، او را شیفته و دلدادهی خویش مینماید؛ چرا که وی فطرتاً دوستدار زیبایی است.
این درست همان تدبیر حکیمانهای است که امام راحل (ره) با اتخاذ آن نسلی شیفتهی شهادت را برای حفظ عزت و شرف اسلام و پاسداشت ارزشهای انسانی تربیت فرمود. چنانکه میبینیم، سیرهی نظری و عملی حضرتش مشحون از گفتارها و کردارهایی است نورآفرین و مبین حقیقت والای شهادت و بذل جان در راه رضای حضرت دوست جلّت عظمته:
- «شهید نظر میکند به وجهالله.»
- «شهادت هنر مردان خداست.»
- «شهادت ارثی است که از انبیا به ما رسیده است.»
- «خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا میداند که راه و رسم شهادت کورشدنی نیست و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.»
- «همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.»
- «ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصلهی طولانی را باید بپیماییم و درگذر زمان و تاریخ و آیندگان آن را جستجو نماییم.»
- «سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رسالهی علمیه و عملیهی خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشتهاند و بر منبر وعظ و خطابهی ناس، از شمع حیاتشان گوهر شب چراغ ساختهاند. افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشتهی تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیّات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به مهمانی عرشیان رفتند و در جمع ملکوتیان شعر حضور سرودهاند... آنان که حلقهی ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزهها و روحانیت را درک کردهاند در خلسهی حضورشان آرزویی جز شهادت ندیدهاند.»
- «خدمت به شهید، خدمت به نبی اکرم (ص) است.»
د- ایستادگی در برابر فرآیند شوم اسلام ستیزی
در شرایطی که برخورد انفعالی حکومتهای اسلامی با توطئههای اسلام ستیزان میرفت تا از یک سو عرصه را برای تهاجم گستردهتر آنان فراهم آورد و از دیگر سو نیز بر عمق یأس، نومیدی و سرخوردگی تودههای دینمدار امت اسلامی بیش از پیش بیفزاید، انگیزه و ارادهی به سستی گراییدهی مسلمانان، رهبران مذهبی و حتی دولتمردان ممالک اسلامی در جهت ایستادگی در برابر فرآیند شوم و هزارتوی اسلام ستیزی با حضور عاشورایی حضرت امام خمینی در عرصهی مبارزه جانی تازه یافت.
امام امت با طرد موانع تاریخی و استعماری موجود بر سر راه همگرایی مذاهب اسلامی، زمینهی تشکیل جبههی متحد اسلامی در برابر اسلام ستیزان را فراهم آورد و با بیان این مطلب که میبایست به تکالیف الهی عمل نمود، فارغ از این که به پیروزی منتهی میشود یا خیر، طرحی نو در عرصهی مبارزاتی امت اسلامی درافکند:
«خدا به ما تکلیف کرده است که با این مخالفین اسلام و مخالفین ملت اسلام مبارزه کنیم یا پیش میبریم یا نمیبریم. اگر پیش بردیم که الحمدالله، هم ما به تکلیفمان عمل کردهایم و هم پیش بردیم و اگر هم نبردیم و کشته شدیم، به تکلیفمان عمل کردیم. ما چرا بترسیم، ما شکست نداریم، شکست برای ما نیست برای اینکه از دو حال خارج نیست یا پیش میبریم که پیروز هم شدیم یا پیش نمیبریم که پیش خدا آبرومندیم. اولیای خدا هم شکست میخورند... اما به حسب واقع پیروز شدند آنها. شکست ظاهری و پیروزی واقعی بود، اگر ماها هم که برای خدا میخواهیم کار کنیم، شکست هم بخوریم، تکلیف را عمل کردیم و به حسب واقع هم پیروزی با ما خواهد شد.»
ناگفته پیداست که تأثیر توفیق الهی حضرت امام (ره) در جلب عنایت تودههای مسلمان به حقیقت مزبور (عمل به تکلیف، فارغ از نتیجهی آن) در تربیت نسلی عاشق شهادت بسیار حائز اهمیت است.
ذکر این نکته هم ضروری است که شجاعت و هوشمندی حضرت امام (ره) در برخورد با توطئههای گوناگون جبههی کفر علاوه بر خنثیسازی وسایس شیطانی اسلام ستیزان، موجبات تربیت نسل عاشق جانفشانی در راه حضرت دوست را نیز بیش از پیش فراهم آورد. در این زمینه، میتوان به تعیین روز جهانی قدس، هفتهی وحدت، احیای مراسم ابراهیمی برائت از مشرکین، ارسال نامه هدایتگر به رهبر اتحاد شوروی سابق، صدور حکم تاریخی علیه نویسندهی مرتد کتاب موهن آیات شیطانی و ... اشاره نمود جهت حسن ختام این بخش، متن فتوای الهیِ عزت آفرین، دشمن شکن و شجاعانهی آن حضرت علیه نویسنده و جریان شوم آیات شیطانی از نظر میگذرد، فتوایی که احیای فزایندهی فرهنگ شهادت خواهی در گسترهی جهانی از جملهی برکات عدیدهی آن میباشد:
«بسمه تعالی، انا لله و انا الیه راجعون، به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنان را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است انشاءالله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام آن را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. روحالله الموسوی الخمینی»
هـ- توجه به جوانان
امام جوانان را بسیار خوب میشناخت و در تربیت اسلامی و تکریم و بزرگداشت ایشان از هیچ کوششی فروگذار نفرمود چنان که ارتباط مستمر آن حضرت با نسل جوان که یکی از مشخصههای اصلی نهضت اسلامی حضرتش تلقی میشود، خیلی زود مؤثر واقع شد و نسلی را که در سایهسار شوم حاکمیت نظام ستم شاهی رشد کرده بود و در معرض ابتلا به انواع معاصی و مناهی که طاغوت فراهم آورده بود قرار داشت، میداندار مبارزه جهت حاکمیت نظام حقهی جمهوری اسلامی ساخت.
آری کلام برآمده از دل نافذ و ملکوتی امام خمینی که بیشترین تأثیر را بر نسل جوان بر جای گذاشت، قلوب مستعد و تشنهی باران معرفت ایشان را سیراب ساخت. به آنان شخصیت داد و ایشان را عهدهدار مسؤولیت خطیر ایجاد و پاسداشت حکومت صلحا و نیکان ساخت.
در این میان، جوانان نیز که پی به صداقت، اخلاص، خداخواهی، شجاعت، نواندیشی، عظمت، تواضع و محبت پدرانهی رهبر عالیقدر نهضت اسلامی برده بودند، سخنان روشنگرانهاش را به گوش جان شنیدند و در راه اجرای فرامین حضرتش سرازپای نشناختند؛ چنان که دیدیم انقلاب اسلامی با مشارکت جدی نسل جوان به پیروزی دست یافت؛ همان طور که دفاع مقدس هشت ساله نیز با حضور نسل عاشق شهادت و تربیت شده در دامان پرمهر ولایت توفیق الهی را رفیق راه این ملت خداجو ساخت و کار تا آنجا پیش رفت که جوانان از حضرتش میخواستند تا برای شهید شدنشان دعا فرماید.
آری امام در روزگار یأس و نومیدی انقلابیون، دبستانیها را امید خویش خواند و با ژرف اندیشی و بصیرتی که فقط در مردان الهی متبلور است، به تربیت دینی ایشان همت گماشت و دیری نگذشت که این نسل نوخاسته و لایق در سایهسار بندگی خدا و متابعت از فرامین جانشین ولیالله الاعظم (ارواحنا فداه) به آن درجه از سرفرازی دست یافت که مقتدایشان آن کودک سیزده سالهی حماسه آفرین را که نارنجک به کمر خویش بست و شربت شهادت را با افکندن پیکر نحیف خود به زیر تانک دشمن سرکشید، رهبر خود خواند و خطاب به آنها و همهی عاشقان شهادت فرمود: «به چهرهی ملکوتی شما غبطه میخورم.»
خلاصهی کلام این که امام (ره) جوانان را باور داشت و با برخورد صادقانه و برآمده از حقیقت اسلام آنها را دلدادهی دین و ارزشهای متعالی آن نظیر شهادت خواهی فرمود. درود خدا بر او و تمامی کسانی که با رهرویی او به فیض عظمای شهادت دست یافتند.
نقش امام خمینی (ره) در تربیت نسل عاشق شهادت بسیار عظیم است، به عظمت خود شهادت و بذل جان در راه خدای تعالی که ژرفا و کنه آن دست نیافتنی مینماید.
آن حضرت به واسطهی برعهده داشتن رهبری حکیمانهی انقلاب اسلامی، بهرهمندی از روحیهی والای شهادت طلبی، اهتمام به امر تبیین حقیقت والای شهادت، ایستادگی در برابر فرایند شوم اسلام ستیزی و توجه ویژه به جوانان طرحی نو درانداخت و توفیق الهی تربیت نسلی دلدادهی جانفشانی در راه خدا را به نیکوترین شکل ممکن نصیب خود ساخت.
البته، ابعاد مترتب بر نقش تاریخی امام راحل در زمینهی مورد بحث به موارد مطروحه محدود نمیشود و گستردگی خاص خود را دارد که پرداختن به آنها نگارش کتابی مستقل را میطلبد؛ امید آن که این مهم محقق شود. ان شاءالله.
منابع و مآخذ
- قرآن کریم
1- آیین انقلاب اسلامی، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، تهران: 1374
2- بحارالانوار، علامهی مجلسی، ج110، مؤسسهی الوفاء، بیروت: 1403 ق
3- سرّ دلبران، کنگرهی شهید زینالدین، نشر روح، قم: 1373
4- صحیفهی نور، مجموعهی رهنمودهای امام خمینی (ره)، ج22، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران: 69 تا 74
5- فاجعهی دهم رمضان، یادوارهی سومین شهید محراب آیتالله صدوقی (ره)، انتشارات سپاه، تهران: 1362
6- تفسیر نورالثقلین، عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی، ج5، مطبوعاتی اسماعیلیان، قم
بیژن شهرامی
چکیده
دوران هشت سالهی دفاع مقدس به فرمودهی مقام معظم رهبری «اوج افتخارات ملت ایران است». لذا برای حفظ و انتقال ارزشهای دفاع مقدس و فرهنگ ایثار و شهادت به نسل آینده بایستی این فرهنگ با جدیت در برنامهریزی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور مدنظر قرار گیرد.
به فرموده مقام معظم رهبری «اگر بخواهیم انقلاب و کشور بیمه باشد، باید این شور و شوق، این حرکت عمومی و بسیج ملت را روز به روز تقویت کنیم.»
برای تبیین نقش و جایگاه فرهنگ ایثار و شهادت که در جنگ متبلور شد، بیش از هر چیز نیازمند بررسی درست دستاوردهای هشت سال دفاع مقدس هستیم. در این ارتباط، حرکت جدی تحقیقاتی و علمی پیرامون موضوع ضروری به نظر میرسد.
گرچه علیرغم گذشت چند سال از پایان جنگ، این حرکت کند بوده است، اما به هر حال فرهنگ ایثار و شهادت باید به عنوان میراثی گران سنگ در ذهن ملت ایران باقیمانده و از آفت تحریف مصون بماند زیرا نشر ارزشهای معنوی و اخلاقی با شمیم عطر خون شهیدان تأثیر به سزایی در اخلاق جوانان داشته و امید و انگیزه برای مبارزه با استکبار جهانی و همچنین ترویج فرهنگ عاشورایی را به همراه دارد.
هرگونه ورود به عرصه دفاع مقدس، یعنی ورود به عالم قدسیانی که جز با طهارت نمیتوان در محضر آنان وارد شد، چرا که آنان شاهدند و ما مشهود.
با توجه به مطالب ذکر شده، عنوان مقالهی حاضر «بررسی راههای حفظ و انتقال فرهنگ ایثار و شهادت به نسل آینده» میباشد. این سؤال که ایثار و شهادت چیست؟ و اینکه راههای حفظ این فرهنگ و انتقال آن به نسل آینده چگونه است؟ سؤالاتی است که نگارنده در این مقاله قصد دارد برای آن پاسخی مناسب ارائه نماید. لازم به یادآوری است که روش جمعآوری اطلاعات در این پژوهش به شیوهی مطالعهی کتابخانهای بوده است.
مقدمه
طوفان جنگ در 31 شهریور 1359، به راه افتاد. همچنان که تهاجم در حال تولد بود، حماسهای برتر از درون فرهنگ و باورهای ژرف ملتی مؤمن سرچشمه میگرفت. این حماسه که «دفاع مقدس» نام گرفت، روزبه روز بالندهتر شد و چونان کوهی استوار در برابر تهاجم دشمن قد علم کرد. همین کافی بود تا دشمن را متقاعد سازد که در محاسباتش دچار اشتباهی بزرگ شده است (باورهای دینی، 1380، ص18).
به راستی چرا دشمن نتوانست ظهور این حماسه را پیش بینی کند؟ این عوامل ناپیدا از دید دشمن، که موازنة قدرت را که در ظاهر به نفع او بود، برهم زد عوامل فرهنگی و معنوی بود. امام خمینی (ره) در این باره میفرماید: «آنها حساب همه چیز را میکردند الا یک حساب و آن حساب، معنویت بود. آنها توجه به این نداشتند که ملت همه با هم علاقه به خدا دارند و علاقه به اسلام» (صحیفه نور، ج 13، ص 277).
حضرت آیت الله خامنهای نیز در این باره فرموده است: «محاسباتشان از عنصر «توکل» و «ایمان به خدا» خالی بود و آن را در زندگی ما به حساب نیاورده بودند» (حدیث ولایت، ج 5، ص 124).
تمسک فرماندهان و رزمندگان به فرهنگ ناب اسلامی، الهام گرفتن از باورهای ژرف دینی، اقتدا به سیرة جهاد معصومان به ویژه نهضت حرکت آفرین عاشورا، آراسته شدن به ارزشهای پیروزی آفرین اسلامی و امید داشتن به امدادهای غیبی از جمله این ویژگی هایند. همچنین، استفاده قابل قبول از سلاح تبلیغات و نیز هنر و ادبیات در جهت خنثی کردن تهاجم تبلیغاتی دشمن و افزایش روحیه رزمندگان را باید از ویژگیهای دفاع مقدس برشمرد. از عوامل مهم معنوی و فرهنگی دفاع مقدس، ارزشهای اسلامی است که رزمندگان اسلام به آنها پایبند بودند (ارزشهای اسلامی، 1380، ص11).
دفاع در قانون طبیعت یکی از اصول استوار بقاء و حفظ شرافت انسانهاست. در میان تمام دفاعیاتی که توسط انسان در برابر هجمههای گوناگون صورت میگیرد، مقدسترین و با ارزشترین آنها دفاع از عقیده است و بدون شک دوران هشت سالة جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از افتخارات بزرگ و بینظیر ایران اسلامی است. و برهمین اساس است که مقام معظم رهبری فرمودهاند: «دوران دفاع مقدس، اوج افتخارات ملت ایران است.»
لذا برای حفظ و انتقال ارزشهای دفاع مقدس بایستی این فرهنگ با جدیت در برنامهریزی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور تثبیت گردد.
در حقیقت بزرگداشت شهیدان از یک سو تعظیم صبر و صلابت و تکریم فخر و شرافت است و از سویی تعمیم شور و حماسه و تحصیل نور هدایت و تکریم و تجلیل. گرامیداشت شهدای انقلاب شکوهمند اسلامی و شهدای دفاع مقدس پژواک شمشیرهایی است که در عرصه های چهارده قرن مصاف اسلام با کفر طنین افکنده است. برقی که از شمشیر رزم آوران اسلام در بدر و حنین درخشید و در صفین و نهروان چشم فتنه را کور کرد و در کربلا کاخ ستم را سوزاند، سفیر رعدش در فضای ملکوتی بهمن ماه 1357 و هشت سال حماسه دفاع بر نفیر کفر و نفاق فرود آمد و پیام شورانگیز «نصر من الله و فتحٌ قریب» را به جهان وجهانیان اعلام کرد.
اینک گرامیداشت آن همه رشادتها و شهادتها همچون نسیم معطری است که بار دیگر عطر دل انگیز آن لاله های بهشتی را به مشام جان زمینیان میرساند و پرتو هدایتی از کهکشان روشن آن حماسهسازان را، فرا راه رهروان و آیندگان قرار میدهد، این کار در گرو حمایت بی دریغ و همکاری همه عزیزانی است که میراث دار افتخارات گذشته و پاسدار اعتبارات امروز و خواستار انتظارات آیندهاند.
گرامی و جاوید باد اخلاص و ایثار شهدای گرانقدری که ایمان به آستان امام و اطاعت از مقام ولایت را توشه خود ساختند و سلحشور و سرافراز بر سر سودای یار سرباختند.
ضرورت و اهمیت موضوع
«اگر شور یک عارف عاشق پروردگار را با منطق یک نفر مصلح ترکیب کنید، از آنها منطق شهید در میآید. خون شهید برای همیشه در رگهای اجتماع میجوشد» (استاد شهید مطهری).
شهادت زندگانی جاودانه یافتن است؛ اوج و عروج تعالی است. شهادت تکامل ایمان و نهایت خلوص قلبهاست. شهادت مردن تحمیلی نیست، انتخاب آزادانه و آگاهانه است؛ خلوت عاشق و معشوق است.
آنان که در زندان تن اسیرند، از درک تفسیر شهادت عاجزند. فقط شهید میتواند شهادت را درک کند. عالم پر از صدا است. صداهای شیطانی و رحمانی، صداهای شیاطین بازتاب ندارد و در دهلیزهای تاریخ گم میشود، اما آواهای رحمانی فریادهای انسانی و صداهای ملکوتی ماندگار و بی مرگند و صدای شهید صدایی آسمانی و خدایی است. صدایی جاودانه و جاری در متن زندگانی، صدایی که در عرض و فرش میپیچد و به اعماق زمین و زمان سفر میکند (اسوه، 1384، ص8).
شهدا شور و عشق حیاتند؛ سرود حماسه و هدفند؛ شهد صداقت، عصارهی ایثار، خلاصه خلوص، پاره های نور، تبلور نیایش و تجسم عظمت در فراخنای تاریخاند.
شهدا، پروانههای وادی صداقتند و عاشقان کعبه وصال که پرهای خود را با اولین شعلههای شمع معرفت و سیر الی الله سوزاندند و مسافر آسمانها شدند تا راه آسمانی شدن برای «فرزندان وطن» باز شود.
نگذاریم که صاعقه های «ابتذال» و «خودگریزی» خرمن «باور» و «اعتقاد» ما را بسوزاند. مام وطن، پا گرفته از خون کبوتران حرم عشق است و «کبوتران حرم عشق» پا گرفته از غیرت فرزندان وطن، و غیرت فرزندان وطن، یادگار پرتوهای تابان انوار هدایت احمد (ص) و علی (ع) و حسین (ع) است که در روزگاری نه چندان دور از پای درخت انقلاب، به معراج خون بال گشودند و جاده های «ایثار» را ستاره باران کردند.
و حالا بر ماست که به حرمت بدنهای پاره پاره پرستوهامان، و به حرمت دست های قلم شده عباس گونه آنها و به خاطر چشمهای همیشه منتظر مادرانمان و به حرمت انتظار پدرانمان مگذاریم که یوسفهای این وطن از یادها برود و دستهای آلوده شهدای ما را از ما بگیرند.
وقتی سنگینی بار امانت، بر دوش تک تک ماست و پرچم نینوایی شهدا بر شانههای ما در اهتراز، مباد آن لحظه که پایمان بلرزد و دست هامان سست شود. فرهنگ شهید، راه شهید و هدف شهید مقدس است و جاده حرکت او، حلقه اتصال به آخرین چراغ عالم امکان است (همان، ص9).
با توجه به مطالب مذکور ضرورت و اهمیت این بحث مشخص میشود:
- شناخت بخشی از ویژگیهای فرهنگی و معنوی دفاع مقدس.
- ارزیابی و شناخت اقتضائات و ضرورتهای زمان حال.
- انجام ارزیابیهای نظری و نیز ارائة پیشنهادی کاربردی برای تبیین و حفظ ارزشهای فرهنگی دفاع مقدس.
اهداف تحقیق
هدف کلی:
- بررسی راههای حفظ و انتقال فرهنگ ایثار و شهادت به نسل آینده
اهداف جزئی:
- تبیین راههای حفظ ارزشهای دفاع مقدس
- تبیین راههای انتقال فرهنگ و ایثار و شهادت به نسل آینده
تعریف مفهوم ارزش
ارزش در لغت، به معنای قیمت، بهاء، ارج، شایستگی و زیبندگی است. ارزش در هر یک از ساحتهای اجتماع- اقتصاد، فرهنگ، دین، حقوق، اخلاق- دارای معنای خاص است. ارزشهای اسلامی در مفهوم عام و گسترده عبارت است از آنچه از نظر دین مقدس اسلام مطلوب و سودمند است؛ ولی گاه از ارزشهای اسلامی، معنای خاصی اراده میشود و در مفهوم خاصش یعنی آن ارزشهایی که اسلام مطلوب و ارزشمند بودن آنها را در عرصه اخلاق به رسمیت شناخته است. از این رو، منظور از ارزشهای اسلامی به عنوان یکی از عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس، مهمترین ارزشهای اخلاقی است که رزمندگان اسلامی در دوران دفاع مقدس، به آنها آراسته بودند (ارزشهای اسلامی، 1380، ص12).
ارزشها، از مهمترین اجزای یک فرهنگ به شمار می آیند؛ چرا که از باورهای یک ملت سرچشمه میگیرند و در عرصههای گوناگون فعالیت آن تأثیر میگذارند. بروز و ظهور این ارزشها، به هنگام حوادث و رخدادهای سرنوشت ساز، از جمله دفاع از کیان و سرزمین بسی پر فروغ تر و خیرکنندهتر است (ارزشهای اسلامی، 1380، ص 16).
ارزشهایی که در حماسه دفاع مقدس تبلور یافت و از عوامل مهم پیروزی بر دشمن بود، ریشه در فرهنگ ناب اسلامی و باورهای دینی رزمندگان اسلام داشت. آنان، براساس آموزههای قرآنی، ارتباط خود را با خداوند متعال نزدیک و استوار کرده بودند. این ارتباط که با یاد خدا، به وسیله نماز و انس با قرآن و دعا و راز و نیاز و نیز اخلاص ورزی و توکل پدید میآمد، آرامش بر گسترة جانشان چیره و از امداد و نصرت الهی برخوردار میساخت: «هر جا که کم میآوردیم و می بایست میجنگیدیم، اکسیر توکل بالا میرفت و باعث میشد که به مرور زمان ضعف انگیزه که در قبل از انقلاب در ارتشیها وجود داشت از بین برود و در همین دانشگاه جنگ بود که روحیهها تقویت و انگیزههای ما قوی شد.» (سخنرانی شهید صیاد شیرازی، ص78). همین ارتباط وثیق، سرانجام آنان را مشتاق دیدار دوست و نظاره کردن «وجه الله» میکرد؛ اشتیاقی که آغازش بی اعتنایی به دنیا و انجامش شهادت طلبی بود.
رزمندگان اسلام همچنین از قرآن کریم فرا گرفته بودند که به یکدیگر محبت و مهر بورزند و اخوت و همدلی پیشه کنند، چه در این صورت، روابط دو سویه فرماندهان و نیروها سامان مییافت و اثرات شگرفش را در سختترین لحظههای نبرد نشان میداد. «روابط انسانی خاصی در جبهه حاکم بود. این روابط انسانی، مقاومت را بسیار افزایش میداد. مثلاً ما تا پایان جنگ بدون داشتن درجه جنگیدیم، ولی به علت همین روابط انسانی در کنترل و هدایت و فرماندهی رزمندگان مشکلی نداشتیم» (مجله سیاست دفاعی، 1375، ص 13). این محبت و عشق ژرف، خود ایثار و فداکاری را به دنبال داشت؛ ایثاری که از اندک اندوختة مالی تا گوهر نفیس جان را شامل میشد. نیز از قرآن کریم آموخته بودند که در برابر دشمن استوار و سرافراز باشند. آنان برای انجام این مهم، صبر و استقامت را در اوج زیبایی به تصویر کشیدند؛ شجاعت و دلاوری را بر قلة بلند افتخار نشاندند و عزت و کرامت را شکوهی سترگ بخشیدند. درخشش خیره کننده ارزشهای اسلامی که در حماسة دفاع مقدس بازتاب یافته است، انعکاس آن همه زیبایی که در چهره تابناک این حادثه رخ نمود، مجالی به گستردگی و فراخی سینههایی که این زیباییها از آنها سرچشمه گرفته و سرازیر شدهاند، میطلبد (ارزشهای اسلامی، 1380، ص17)
مفهوم ایثار و شهادت
شهید از ماده شهود و شهادت است؛ شهود هم به معنی حضور است و هم به معنی علم و یقین و هم به معنی معاینه و شهادت مشاهده است. شهید در لغت به معنی «گواه» است و در اصطلاح به کسی گویند که در راه خدا کشته میشود.
در احادیث است که شهادت برترین مرگ است. قطره خون شهید، نزد خدا از بهترین قطرات است. شهادت موجب آمرزش گناهان می شود. شهید از سؤال قبر، مصون است و فشار قبر ندارد و در بهشت با حوریان همنشین است. شهید، حق شفاعت دارد. شهدا اولین کسانیاند که وارد بهشت میشوند و همه به مقام آنها غبطه میخورند. شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادت مرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و به خاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن «فی سبیلالله» انتخاب میکند.
امام خمینی (ره) فرمود: «مرگ سرخ، به مراتب از زندگی سیاه بهتر است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهایم، تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند.»
از دیدگاه اسلام، شهادت در راه خداوند متعال آن قدر مقام عالی و پراهمیت و زیبایی داشته و دارد که اولیای خداوند، و برگزیدگان او همچون علی بن ابیطالب (ع) و فرزندانشان مانند امام حسین (ع) و امام جعفر صادق (ع) و… آرزوی شهادت در راه خدا را مینمودهاند.
این آرزوی در گفتار و اعمال اصحاب یاران معصومین (ع) نیز ظاهر و آشکار است. از طرف دیگر در مقام شهید و فضیلت آن این نکته مهم را باید در نظر بگیریم که اگر پدیده شهادت در تمام تاریخ بشری یک بار اتفاق میافتاد، یعنی تاریخ بشر تنها یک فرد شهید داشت، باز اهمیت شهادت فوق همه پدیدههای حیات بشری بود. چه رسد به این که در گذرگاه قرون و اعصار، کاروانیان منزلگه شهادت متجاوز از میلیونها نفر از پاکان اولاد آدم بوده، پیشتاز برجسته ای همچون حسین بن علی (ع) یارانی با شخصیتهایی عظیم در این دوران کوی الهی شرکت داشتهاند (اسوه، 1384، ص28).
فضایل و ویژگیهای امام حسین (ع) و فرهنگ عاشورایی ایشان یک نمونه و الگوی کامل و تمام عیاری است که برای همه انسانهای آزاده و آزاداندیش از هر دین و آیینی سیمای واقعی و درس فراموش نشدنی عزت، فداکاری، شجاعت، شهامت، غیرت، آزادیخواهی، محبت، عدالت طلبی، صبر، قیام برای امر به معروف و نهی از منکر، شهادت طلبی، جهاد در راه حق و حقیقت، عرفان توحید، عبادت و زندگی مطلوب بشریت را به تمام و کمال ترسیم نموده و به تصویر کشیده است (همان، ص30).
و شهدای هشت سال دفاع مقدس نیز به تأسی از امامان معصوم (ع) همین گونه بودند. در وصف این شهیدان والامقام چه خوب گفتهاند: «شهدا شمع محفل بشریتند» همانگونه که شعلهای در تاریکی به ما روشنی میدهد و کمک میکند تا راه درست را پیدا کنیم، شهیدان هم میتوانند برای ما بهترین الگوها و راهنمایان در زندگی و رسیدن به سعادت باشند. آنان در بهترین سن و سال زندگی به دور از هرگونه چشمداشتی به تقدیر و تشکر، با نثار جان خویش در دفاع از کیان و وطن خود از دیگری گوی سبقت را ربوده و شهد شیرین شهادت را به کام خود میکشیدند تا با عزت و آزادگی در پیشگاه خداوند متعال حاضر شوند. شهیدان در کمال ساده زیستی و با کمترین توقع از اطرافیان و جامعه خود، به دور از هرگونه تجملات و تشریفات دنیا را فروختند تا در عوض از پروردگار خویش آخرت را بستانند. درود و رحمت خدا بر آنان باد.
رابطه ارزشهای اخلاقی و باورهای دینی
ارزشهای اخلاقی مورد تأیید اسلام مبتنی بر جهان بینی اسلامی و باورهای دینی است. در مکتب اسلام، ارزش های اخلاقی منهای اعتقاد به مبدأ و معاد وجود ندارد. از همین رو، استاد شهید مطهری بر این باور است که شرافت انسانی و اخلاقی جز در ذیل مکتب خداپرستی صورت نمیبندند و در هیچ مکتب دیگری قابل توجیه نیست. ایشان دربارة رابطة ارزشهای اخلاق با ایمان می نویسد: «کرامت، شرافت، تقوی، عفت، امانت، راستی، درستکاری و بالاخره همه اموری که فضیلت بشری نامیده می شود و همة افراد و ملتها آنها را تقدیس می کنند و آنهایی هم که ندارند، تظاهر به داشتن آنها میکنند، مبتنی بر اصل ایمان است؛ زیرا تمام آنها مغایر با اصل منفعت پرستی است و التزام به هر یک از اینها، مستلزم تحمل یک نوع محرومیت مادی است. آدمی باید دلیلی داشته باشد که رضایت به یک محرومیت بدهد؛ این جهت آنگاه میسر است که به ارزش معنویت پی برده و لذت آن را چشیده باشد.» (مطهری، 1361، ص 152).
بنابراین، جهان بینی اسلامی و باورهای دینی، افعال اختیاری انسان را در جهتی سوق میدهد که موجب وصول او به کمال اخروی و سعادت ابدی می گردد؛ کمال و سعادتی که تنها در سایة قرب به خداوند متعال به دست می آید (ارزشهای اسلامی، 1380، ص13).
لزوم ماندگاری ارزشهای دفاع مقدس
چگونه اندیشیدن درباره تاریخ و آگاهی از آن، عامل روشن شدن خواستهای ما میشود. این اندیشه یا به ما روشنایی میدهد و یا ما را از راه به در کرده و از واقعیات غافل میسازد (دوران افتخار، ص14).
دامنه تأثیرگذاری فرهنگ و معنویات جبهه با پیچیدن آوازهاش در میان دیگر جوامع مسلمین، خاصه در لبنان و افغانستان و کشورهای منطقه خلیج فارس گسترده گردید. تأثیر عمیق فرهنگ دفاع مقدس در زندگی مردم و در کنه باور و اعتقادات مذهبی امت مقاوم و حزب الله انکارپذیر نیست. اهمیت این موضوع وقتی بیشتر نمایان می شود که ببینیم مقام معظم رهبری نیز در فرمایشات گوهربارشان مدام بر این موضوع تأکید دارند. «میبایست این فرهنگ با جدیت تمام در سیاستها و برنامهریزیهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور لحاظ و تثبیت گردد. بر همین اساس، باید با آفتها و ضد ارزشهای فرهنگ دفاع مقدس که همانا رفاه طلبی و راحت طلبی و دنیاخواهی است، مقابله کرد» (همان، ص20).
نهادینه کردن ارزشها در بین نسل جوان
زیر ساختهای فکری هر جامعهای منبعث از فرهنگ حاکم بر آن جامعه است و مقوله فرهنگ رابطه مستقیمی با زیرساختهای جامعه دارد. بنابراین، برای تغییر در حاکمیت هر جامعهای ابتدا باید از تغییر فرهنگ حاکم بر آن جامعه شروع گردد که در این برهه از زمان دشمنان دین و قرآن و کشورهای سلطهگر چه در داخل و چه در خارج برای نیل به تغییر نوع حاکمیت در جامعه، تهاجم به نظامهای فرهنگی را سرلوحه سیاستهای توسعه طلبانه خود قرار دادهاند.
از آنجا که تاریخ ملتها، پنجرهای بر روی هویت ملی آنهاست، هر فرد با گذراندن دوران تحصیل، با تاریخ و نمادها، اندیشهها و دین آشنا میشود. از همین روست که در پرتو ارزشها، انسانها متحول شده و در قالب فرهنگ و فلسفه حیاتی که به آن معتقدند استحکام روانی، شخصیتی و اجتماعی پیدا میکنند و به هویت ملی، میرسند. در این راستا، اصلیترین ابزار انتقال و نگهداری ارزشهای اعتقادی جامعه، حفظ و پویایی تاریخ و میراثهای گذشته را پس از خانواده و نهاد آموزش و پرورش تشکیل میدهد و پیداست که در این خصوص آموزش و پرورش حیاتیترین نهاد است که میتواند ضمن حفظ و اعتلای فرهنگ، سعادت فردی و اجتماعی را نیز فرآهم آورد. با توجه به این نقش حیاتی که برای آموزش و پرورش مطرح شد؛ معلوم میشود که چرا مراکز آموزشی به عنوان اولین خاکریز، مورد هجوم بیرحمانه امپریالیسم فرهنگی قرار میگیرد. (بصیرت بسیجی، آذر 1381)
نهادینه کردن ارزشها در جامعه، نیاز به برنامهریزی و سازماندهی دارد و مسؤولیت این مقوله بر عهده کلیه نهادهای فرهنگی در جامعه مخصوصاً آموزش و پرورش است و باید کار کلیدی و مبنایی انجام پذیرد. لذا باید قدمهای اساسی در جهت ارائه الگوهای درست به نسل جوان برداشته شود که بتواند نیازهای متناسب با ارزشهای انقلاب را جوابگو باشد.
تاریخ پرافتخار جمهوری اسلامی مشحون از ایثارگریها و فداکاریهای خیل عظیم معلمانی است که در کلاس خود درس شهامت و شجاعت و دفاع از دین را به شاگردان آموختند و آنها نیز سر از پانشناخته از حریم نظام مقدس جمهوری اسلامی دفاع کردند و خون پاکشان گواه این مدعا است. امروز نیز معلمان در عرصه و میدانی دیگر مسؤولیت هدایت نسلی را به عهده دارند که آماج حملات زهرآگین فرهنگی دشمنان است و باید که این جبهه و سنگر نیز از فهمیدههای فهمیده و همت های بلند همت پر شود که راه چاره همین است و بس.
دین باوری، استکبار ستیزی، عشق به میهن، زندگی هدفمند و تلاش در راه سازندگی وطن، سرمایههای گرانبهای جوانان عزیز ماست. اینها حاصل زحمات طاقتفرسای خیل معلمان دلسوز و فداکار است که باید بر این همه همت درود فرستاد.
دستگاه تعلیم و تربیت به عنوان عظیمترین نهاد فرهنگی، آموزشی و تربیتی کشور رسالت پرورش بالندگی نسل آینده را بر دوش دارد. معلمان فهیم و فکور و با ظرفیت بالای فکری و فرهنگی خود به عنوان مولدان اندیشه و دانایی، با ترویج و تعمیق ارزشهای انقلاب اسلامی و تعظیم شعائر دینی و بینش و نگرش سیاسی اصیل و سالم و بدون گرایش به خط بازیهای سیاسی، سعی در ارتقاء سطح آگاهی و فرهنگ جامعه دارند. مدرسه به عنوان خط مقدم جبهه تعلیم و تربیت و کانون توسعه مرزهای دانایی است.
«اساسیترین نیاز جامعه وجود انسانهای سالم، توانمند و صالح است و مدارس مسؤولیت تربیت چنین انسانهایی را برعهده دارند. رسالت انبیاء تزکیه، تعلیم و تربیت انسانهاست و هم اکنون بخش عظیمی از این وظیفه بر عهده معلمان است و سرنوشت بسیاری از افراد در مدارس رقم میخورد. برنامه ریزی برای تربیت و تحول اخلاقی یک نسل کار بسیار مهمی است.» (مقام معظم رهبری، نگاه 6).
«این نسل در واقع از تلاش نسل پدیده آورنده انقلاب و تداوم دهندهی انقلاب تا امروز بهرهمند است. کشور ما هم کشور جوانی است. ما امروز یک مجموعه عظیم جوان پرنشاط، پر انرژی و پراستعداد داریم و این نعمت و ثروت بزرگی است، به شرط اینکه این نسل گسترده با هویت صحیحی ساخته شود. اولین چیزی که در مجموعه آموزش و پرورش باید به این نسل اعطا شود، عبارت است از امید به آینده و شوق نسبت به بنای آینده و بهرهگیری از فضایی که انقلاب در اختیار انسانها و بخصوص نسل جوان گذاشته است. تربیت را نباید با سخت گیری اشتباه کرد. تربیت هدایت است؛ دمیدن روح انضباط اخلاقی در نسل جوان است … این مسأله برنامهریزی برای تربیت و تحول اخلاقی یک نسل، کار بسیار مهمی است.» (همان، شماره6).
اکنون که دشمنان اسلام و انقلاب از تمامی توطئههای استکباری خویش ناامید شدهاند، تنها راه مقابله با این انقلاب شکوهمند اسلامی را مبارزه با فرهنگ و اعتقادات مردم تصور کرده و بیشترین توجه و حمله را به نسل جوان، این آیندهسازان جامعه اسلامی معطوف داشته است.
فرهنگیان، این مشعل داران سنگرهای تعلیم و تربیت با حضور مستمر و فعال در دوران دفاع مقدس، حضوری تاریخی و فراموش ناشدنی که نشانگر بینش و عشق و علاقه این قشر فرهیخته به اسلام است، داشتهاند (طلایه داران نور، ص14). با تغییر جبهه جنگ، ما باید در صحنه فرهنگی، گام برداریم و باید با اطاعت از ولی امر مسلمین و پیروی از خط امام راحل، تداوم بخش خون شهیدان باشیم و با حرکتی نو و تمسک به قرآن و عترت طاهرین (ع) و با شناخت دقیق دشمن به دفاع از آرمان فرهنگ اسلامی خویش بپردازیم.
اهمیت و نقش معلم، در جوامع بشری به حدی است که پیامبران الهی خود را معلم معرفی میکنند و از سوی دیگر ملاحظه میشود که غالباً تاریخ به دست معلمان رقم زده میشود. و در معارف اسلامی و در نظر رهبران اسلام، معلم زمانی ارزشمند است و شایستگی آن همه تقدیر و تحسین را مییابد که متربیان خود را برای کسب «ارزشهای اسلامی» و دوری از «ضد ارزشها» هدایت کند. امام خمینی فرمودند: «چنانچه معلم، یک معلمی باشد که دعوت به نور بکند دعوت به صلاح بکند، دعوت به اسلام بکند، دعوت به اخلاق صالحه بکند، دعوت به ارزشهای انسان بکند، ارزشهایی که عندا… ارزش است. اگر این کار را بکند، همان طوری که انبیاء مردم را از «ظلمت» به «نور» میکشانند، این معلم هم، این بچهها را از ظلمات به نور وارد میکند و همین شغل است که شغل انبیاء است.» (صحیفه نور، ج 21، ص 268).
نتیجه گیری
یکی از رسالتها و مسؤولیتها در طول تاریخ در همه عصرها و همه تمدنها و کشورها انتقال دادن ارزشهای حاکم بر جامعه است حفط و اعتلاء و انتقال ارزشهای اصیل فرهنگی و دینی و باورهای مطلوب اجتماعی رفتارهای متعالی فردی و جمعی مانند نشاط و پویایی، عطوفت، استواری، عزم و تلاش از اساسیترین رسالتهای همگانی است.
رسانههای گروهی از جمله رادیو و تلویزیون و مطبوعات و وسایل صوتی و تصویری و اطلاعرسانی نوین میتوانند نقش قابل توجهی در تبلیغ و ترویج بسیاری از باورها و ارزشهای فرهنگی داشته باشند.
هنگامی که فرهنگ شهادت در جامعه رواج یافت، شوق و شعفی در قلوب به وجود میآید که سبب مسابقه و رقابت بر سر کسب این مقام می شود. پیامبر گرامی اسلام(ص) با ترویج فرهنگ جهاد و شهادت توانست با جمع اندک و ناتوان مسلمانان اولیه، (به لحاظ مادی) نصرت و یاری خداوند متعال را کسب کرده، بزرگترین ضربهها را بر پیکر شرک زده و سبب تثبیت و گسترش سریع اسلام شود.
با گسترش فرهنگ جهاد و شهادت طلبی است که لرزه بر اندام دشمنان میافتد و آنان را از نفوذ در دژهای اسلام نا امید میکند.
پس تنها گسترش و رواج فرهنگ جهاد و شهادت است که استقرار عدل جهانی را به دنبال خواهد داشت و فاصله گرفتن از این فرهنگ یعنی ذلت و ضلالت جوامع و دور ماندن از قافله نور و هدایت.
امید است بشریت امکان بازگشت به رسالت معنوی و ملکوتی خود را از دست نداده و توفیق شناخت و عمل به آن را به دست آورند و از این راه تمام تلاشها و دانشها در جهت بهبود جوامع و سعادت واقعی انسانها قرار گیرد و تمدنهای بیجان، با روح ایمان جان گرفته و معنای حقیقی زندگی در تمام ابعاد شخصیت انسانی گسترش یابد.
حماسة بزرگ هشت سال دفاع مقدس باید به عنوان میراثی گرانسنگ در ذهن ملت ایران باقی و از آفت تحریف مصون بماند. تنها در این صورت است که آیندگان و کسانی که دوران پرافتخار دفاع مقدس را درک نکردهاند، میتوانند این میراث را در منظر دیدگان خویش قرار دهند و از اندوختههای گرانبهای آن سود جویند. بدیهی است ملت ما امروز با داشتن مفاخر و دستاوردهای گرانبهای دوران دفاع مقدس در تدوین الگوی فرهنگی، نیازمند مبانی تئوریک متناسب با تحول، از دیگران نیست.
لذا به مسؤولین پیشنهاد میشود به این امور اهتمام ورزند:
- بررسی و تبیین سیره ائمه معصومین (ع) و حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری به عنوان الگوهای با هویت و قابل قبول.
- ایجاد حوزه تبادل فرهنگی با حفظ هویت دینی و ملی و اثبات قابلیت و توانمندی فرهنگ غنی اسلام و نفوذ روشی کارآمد در فرآیند توسعه و تجدد علمی و ایجاد خدشه در مشروعیت انحصار الگوی توسعه غرب.
- تعیین استراتژی دفاع فرهنگی با بهرهگیری اصولی از ارزشهای هشت سال دفاع مقدس و اخلاق و رفتار رزمندگان به عنوان برگزیدهای نو و بازبینی شده در حوزه دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی که متعلقات عینی و تحقیقی مفاهیم خود را از حیث عقبه تاریخی یافتهاند.
- تحقیق، تبلیغ، تألیف و حفظ انگیزه معنوی در ساختار فرهنگ عمومی جامعه به عنوان قویترین سمبل دین و دین باوری در اندیشه حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری.
با توجه به مطالب مطرح شده مسؤولین عزیز کشور بایستی:
- فهم صحیح و درک درست و جامعی از مفاهیم ارزشی داشته و به دور از افراط و تفریط، مفاهیم ارزشی دفاع مقدس را به نسل جوان معرفی نمایند.
- سازگاری گفتار و رفتار منادیان: حضرت علی (ع) میفرمایند: «آن کس که در جایگاه پیشوایی مردم قرار میگیرد باید پیش از آنکه دیگران را آموزش دهد، به تعلیم خویش بپردازد.» (نهج البلاغه).
- سهلگیری و آسانگیری در انتقال مفاهیم ارزشی و عدم تحمیل تکالیف خارج از وسع و توان، به ویژه در مراحل اولیه که نیاز به جاذبههای ویژه است.
- تقویت انگیزههای معنوی: دین خواهی و احساس انگیزه و عطش برای پاسخ گویی به نیازهای روحی و معنوی به نحوی که اگر احساس نیاز و عطش از درون بجوشد چون تشنهای خود به دنبال آب خواهد رفت.
- به کارگیری روشهای تبلیغی صحیح، جذاب و منطقی درایجاد گرایش و انگیزههای مثبت به سوی ارزشها: مخاطب شناسی و ارایهی مفاهیم ارزشی مناسب با توانایی و ظرفیت روحی علمی آنان (کلّم الناس علی قدر عقولهم) و هم چنین شفافیت و سادگی در انتقال مفاهیم ارزشی.
- استفاده از روشهای غیر مستقیم.
- تکیه بر استدلال و روشهای اقناعی: انتقال پیامهای ارزشی باید مبتنی بر آگاه سازی همراه با استدلال و تحلیل باشد تا موجب اقناع و پذیرش درونی و ایجاد کانون جذب در خانه دل مخاطب گردد.
- تکیه بر زیباییها با بهرهمندی از هنر: حکیمی می گوید: «اگر ما یوسفهای دینی و مفاهیم ارزشی را به مردم و مخاطبان بنمایانیم، هزاران زلیخای سینه چاک را مشتری دین و ارزشها خواهیم ساخت.»
- تقدم تشویق: تشویق و پاداش، زمینههای گرایش و جذب به سوی ارزشهای متعالی را در انسان فراهم میسازد.
- توجه به کرامت، عزت نفس و ارزنده سازی شخصیت مخاطبان: حرمت گذاری و احترام به شخصیت و کرامت انسانی، از مهمترین عوامل مؤثر در تربیت به شمار میآید. عزت نفس موجب اعتماد و خودباوری و شکوفایی و خلاقیت خواهد شد. چنانچه حضرت امیر (ع) فرمودند: یادآوری زیاد نقاط مثبت و خوب در رفتار افراد باعث تحرک و پویایی اشخاص شجاع و برانگیختن افراد دلسرد و مسامحه کار به سوی رفتار مثبت خواهد شد (نهج البلاغه).
- اظهار عشق و محبت و عاطفه ورزی: مفاهیم ارزشی اگر با شربت عشق و محبت درکام دل و جان مخاطبان ریخته شود حلاوت آن در قلب و عقل آنان چشیده شده و آنها را با شور ونشاط به سوی ارزشها سوق میدهد.
- امید بخشی، مثبت گرایی، اعتماد سازی: ایجاد امید و نشاط، به جای یأس آفرینی، القای توان و اعتماد به جای تلقین عجز، ناتوانی و ضعف و نگرش مثبت به آیندهای روشن و تعالی بخش و سعادتمند موجب تحرک و پویایی، اعتماد به نفس و افزایش روحیهی استقامت و پایداری در راه هدف شده و زمینههای مناسبی را برای پذیرش مفاهیم ارزشی برای او فراهم میسازد. حسن ظن و اعتماد به جوانان باعث دلگرمی و برقراری ارتباط صمیمی میشود.
- معرفی الگوهای عینی و رفتاری در جامعه: معرفی الگوهای ارزشی شایسته که بیانگر عینی و ملموس انطباق با رفتارهای عملی الگوها است از عوامل مهم گرایش به ارزشها میباشد. قرآن کریم در اهمیت نقش الگویی راهبران دینی میفرماید: «لقدکان لکم فی رسول الله اسوه حسنه».
- پاسداری از هویت اصیل جامعه در مواجهه با فرهنگ بیگانه: اقوام و مللی که از وحدت و انسجام فرهنگی قوی برخوردارند؛ کمتردر معرض تغییر وتحریف قرار میگیرند.
- نظام آموزشی کیفی و کارآمد: بذر اعتقاد به مفاهیم ارزشی در فطرت هر انسانی به طور بالقوه وجود دارد. نظام آموزشی کارآمد میتواند با شیوههای صحیح این استعدادهای بالقوه رابه فعلیت رسانده و دراین زمینه برنامهریزی نمایند.
- آزاد اندیشی: پرهیز از اجبار و اکراه (مظفر، 1383، ص34).
- مسؤولان و دولت مردان باورشان شود که مدیون خون شهدا هستند.
- برای مسؤولان تبیین شود که امنیت امروز جامعه، مرهون فداکاریها، رشادتها خون دادنها و از جان گذشتگی شهدای دیروز است.
- هماهنگی لازم با آموزش و پرورش صورت گیرد تا در تهیه و تنظیم کتب درسی، بخشی هم به وصیت نامه شهدا اختصاص یابد.
- تهیه زندگینامه و شرح عملیات مربوط به شهدا.
- مصاحبه با خانواده شهدا و ثبت و ضبط ویژگیهای اخلاقی و دینی شهیدان.
آیا براستی دم زدن از فرهنگ دفاع مقدس و تلاش در جهت نهادینه کردن آموزهها و دستاوردهای والای آن چیزی جز استقلال خواهی، آزادی طلبی، دشمن ستیزی و عزت خواهی و وطن پرستی، مبارزه با ظلم، دفاع از مظلومان، ایثار و شهادت طلبی و حفظ حدود و ثغور سرزمین اسلامی ایران میتواند باشد؟ و سخن آخر اینکه: شهدا، همواره حی و حاضرند و نظارهگر اعمال و رفتار و اعمال ما. پس چنین مباد که خدای ناکرده ما مدعیان، اکنون رنج دهنده شهدا و آبروریز «نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران» باشیم.
پس بیائیم از هم اکنون با شهیدان میثاقی دوباره بندیم و برای وصول به این مهم نیکـوتر آن است که هم یک نگـاه عاقـلانه به زندگـی آنها داشته باشیم و هــــم پیـروی عملی از روش رفتـاری آنها، و البته همه اینها مقدمهای است تا این فاصله زیاد شده با شهیدان را که متأسفانه پس از جنگ هر روز زیاد و زیادتـر میشـود، با همـت بلنـد خـود کم و کمتر کنیــم.
منابع
1- پیام ایثار، مجموعه مقالات نخستین همایش پیام ایثار، به کوشش علی اکبر ازغندی- زمستان 1383
2- تیموری، احمد، طلایه داران نور، ناشر: شهر اندیشه، با همکاری شورای تحقیقات و ستاد ایثارگران استان همدان.
3- دوران افتخار، ستاد کل نیروهای مصلح، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس.
4- سرو، ویژه نامه بسیج و دفاع مقدس، 16/2/1382، شماره 1185.
5- صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام راحل(ره)، وزارت ارشاد، تهران 1361- 1371.
6- منصوری لاریجانی، اسماعیل (1382)، تاریخ دفاع مقدس، ناشر: انتشارات خادمالرضا (ع).
7- مظفر، حسین (1383)، «جامعه پذیری و نقش آن در درونی کردن ارزشها»، ماهنامه تربیت شماره 1 مهر.
8- ماهنامه نگاه، وزارت آموزش و پرورش، سال 12، شماره 211.
9- ماهنامه نگاه، وزارت آموزش و پرورش، سال 12، شماره 210.
10- نقی زاده، اکبر، علی (1380)، عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس، جلد 1، باورهای دینی و امدادهای غیبی، انتشارات: مرکز تحقیقات اسلامی.
11- نقی زاده، اکبر، علی (1380)، عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس، جلد 2، ارزشهای اسلامی، انتشارات: مرکز تحقیقات اسلامی.
12- نورفر، عباس (1382)، ماهنامه رشد معلم 8، سال 21، اردیبهشت ماه
13- خلاصه مقالات همایش اسوه «معلم، دانش آموز، شهادت و فردا» برگزار کننده مؤسسه فرهنگی آموزشی امام حسین (ع)، 1384، مشهد مقدس.
محقق: اعظم افشار
مبانی کلامی - سیاسی اندیشه ی ولایت فقیه
اولین دستاورد فرهنگی دفاع مقدس، «توسعه ی اندیشه ی ولایت فقیه در جهان » و تاثیر آن در هدایت جنگ و مدیریت درگیری با کفر است، اصل اندیشه ی ولایت فقیه را می توان از مدخل مباحث فقهی مورد گفت وگو قرار داد و به دنبال ارزیابی ادله ی نقلی برای اثبات ولایت فقیه بود، آن هم در چارچوبه ای که در پیش فرض های مسایل فقهی، فرض بلکه تعریف شده است.
ضرورت «حکومت » و «جهت گیری » آن
اصولا اصل مدیریت و مهندسی اجتماعی در هیچ شانی از شئون حیات اجتماعی تعطیل پذیر نیست; یعنی نه این گونه است که حیات جامعه نسبت به شانی از شئون آن قابل تعطیل شدن باشد و نه به گونه ای است که بتوان این امر را بدون یک مدیریت و مهندسی اجتماعی سامان داد. لذا هم جامعه رو به تکامل دارد و دائما روابط آن در حال پیچیده ترشدن است و هم این تکامل بر اساس یک هماهنگی واقع می شود که می تواند ارکان مختلف جامعه را در مسیر این تکامل با هم هماهنگ نماید.
حال با توجه به همین دو نکته کافی است که ما ضرورت مدیریت اجتماعی را در تمامی شئون حیات اجتماعی بپذیریم; یعنی «ولایت » و سرپرستی که شئون مختلف را بر یک محور تنظیم و بین آن ها تناسب ایجاد می کند، باید به گونه ای عمل کند تا پرورش اجتماعی در هیچ مرتبه ای تعطیل نشود و یا هم چون اشکال کاریکاتوری، صورت ناهماهنگی به خود نگیرد. این هماهنگی تکامل اجتماعی برپایه ی یک «مدیریت تاریخی و اجتماعی » واقع می شود. بنابراین این نوع مدیریت، ضرورت بقای جوامع انسانی است.
نکته ی دوم این است که این مدیریت یا بر پایه ی عبودیت و بندگی خدای متعال است و هماهنگی شئون اجتماعی را برای توسعه ی تقرب بندگی و پرستش حضرت حق سامان می دهد، یا این که مدیریتی است که بر مبنای عبودیت و پرستش نیست و این هماهنگ سازی را بر پایه ی توسعه ی پرستش دنیا سازماندهی می کند. با این وصف فرض سومی وجود ندارد چون مبنای این اداره و مهندسی اجتماعی یا عبودیت است و یا این عنصر حیات بخش در آن ملحوظ نیست. اگر این اداره بر مبنای عبودیت الهی شکل نگرفت حتما انگیزه ی حاکم بر چنین توسعه ای، انگیزه ی میل به دنیا خواهد بود. پس مقدمه ی دوم این است که چون مدیریت اجتماعی نمی تواند بدون یک هدف، یک انگیزه مطرح شود لاجرم یا باید آن انگیزه را به توسعه ی تعبد و بندگی تعریف نماییم یا آن که انگیزه ی حاکم بر آن را حتما نیل به دنیا بدانیم. از همین جاست که می توان کلیه ی نظام های حکومتی و مدیریتی را که حاکم بر تاریخ بشریت اند به دو دسته تقسیم نمود: 1. نظام های «مدیریت الهی » که تحت مدیریت، اشراف و تعالیم انبیای الهی و اوصیای معصوم (ع) هستند و به دنبال ایجاد یک بستر اجتماعی برای توسعه ی کلمه ی توحید و عبودیت خدای متعال می باشند. 2. نظام های «مدیریت مادی » و ضد دینی که تجلی مدیریت فراعنه ی تاریخ اند و قطب مخالف انبیای الهی (ع) محسوب می شوند.
تقابل تاریخی دو نوع مدیریت الهی و الحادی
اگر پذیرفتیم جوامع انسانی دارای حکومت اند و این حکومت هم یا مادی است و یا الهی و معلوم شد که هماهنگی همه ی شئون زندگی بر عهده ی حکومت و حاکمیت است، آن گاه می توان نتیجه گیری کرد که هر زاویه از زوایای زندگی اجتماعی که تحت مدیریت و ولایت دینی واقع می شود - یعنی مدیریتی که می خواهد این زاویه را بستر تقرب و بندگی خدای متعال و توسعه ی کلمه ی توحید قرار بدهد - حتما مورد تاخت وتاز و هجوم قدرت های مادی و توسعه ی دنیاپرستی قرار می گیرد تا بتواند وجود خود را بر چنین جوامعی تحمل کند. از این مدخل، حکومت و مدیریت دینی برای ایجاد هماهنگی اجتماعی در مسیر قرب الهی، ضرورت و قطعیت می یابد، چون اصولا هدایت تکامل اجتماعی برای تکامل کلمه ی توحید و پرستش خدای متعال در زندگی اجتماعی بشر، رسالت حکومت دینی است و تعطیل شدن آن به معنای توسعه ی حکومت مادی و پذیرش سلطه ی حکومت غیر الهی بر روابط «سیاسی، فرهنگی و اقتصادی » جامعه است. از دیگر سو چون نمی توان مدیریت کفر را بر توسعه ی حیات انسانی پذیرفت، ضرورتا نقطه ی مقابل آن، باید «حکومت دینی » پذیرفته شود.
«عدالت » و «فقاهت » ، دو ضابطه ی اصلی در تصدی منصب ولایت
بر این اساس می توان مدعی شد اندیشه ی «ولایت فقیه » بر پایه ی دو اندیشه استوار است: 1. ضرورت حکومت 2. درگیری دو نوع حاکمیت در طول تاریخ که توسعه ی هریک موجب تضییق دیگری است. بر اساس این اندیشه، بنیان ولایت فقیه بر بنیان حکومت دینی است که این حکومت در عصر غیبت، قهرا در شکل حکومت عالم آگاه و متعهد نسبت به دین، تفسیر می شود. به دیگر بیان اگر ضرورت حکومت دینی در عصر غیبت پذیرفته شد آن گاه نظام قدرتی که برای حکومت دینی تعریف می شود، ساختاری خواهد بود که بر محور «عدالت » و «فقاهت » شکل می گیرد. در این حال این دو امر جزو ضوابط مناصب اجتماعی به شمار می رود چون بنابر این است که این حکومت، دینی باشد.
با بیان مطلب اخیر، سه اصل مورد دقت قرار گرفت: اصل اول درباره ی ضرورت حکومت اجتماعی و لزوم مهندسی و مدیریت توسعه بود چون این توسعه تعطیل پذیر نیست و اصولا بدون هماهنگی واقع نمی شود.
اصل دوم از ضرورت حکومت دینی از زاویه ی ضرورت جهت گیری در حکومت و مدیریت سخن می گفت; این که جهت گیری یا به سوی توسعه ی قرب است و یا در جهت توسعه ی پرستش دنیا و البته هیچ یک از این دو روند هم تعطیل پذیر نیست.
و بالاخره اصل سوم به این مطلب اشعار داشت که چون اصل توسعه ضرورت دارد و اصل جهت گیری هم بر آن حاکم است لذا هرجا که پای مدیریت دینی در کار نباشد عملا حضور مدیریت کفر غیرقابل اجتناب می باشد. پس مدیریت دینی برای مهندسی اجتماعی در جهت توسعه ی تقرب، یک ضرورت محسوب می شود. این مدیریت دینی در عصر غیبت رسول اکرم (ص) و اوصیای معصومش (ع) بر مدار فقاهت و عدالت شکل می گیرد; یعنی ساختار نظام قدرت، مقید به «آگاهی » و «تعهد» دینی است.
«ولایت فقیه » ، تئوری توسعه ی قدرت جهانی اسلام
حال بر اساس این تفسیر از ولایت فقیه، اولین امری که حکومت دینی باید در سایه ی ولایت فقیه انجام دهد، «توسعه ی کلمه ی توحید» در عالم است چون اساسا ولایت فقیه به عنوان یک تئوری قدرت در سطح جهانی مطرح است نه یک تئوری قدرت در سطح منطقه ای یا ملی; تا آن گاه سخن از مرزهای جغرافیای سیاسی به میان آید! این چیزی نیست جز تئوری توسعه ی کلمه ی توحید در سراسر دنیا که عهده دار گسترش بندگی خدا در تمامی کره ی خاک و منزوی کردن دولت کفر در تمامی اشکال آن است. این تفسیر از ضرورت حکومت، در متن خود تفسیری از رسالت حکومت دینی را ارایه می دهد. تمامی این معانی به راحتی از کلمات حضرت امام (قدس سره) نیز مشهود است.
نقش «دفاع مقدس » در توسعه ی قدرت جهانی اسلام
برپایه ی این اندیشه بود که حضرت امام (قدس سره) انقلاب اسلامی را در ایران به پیروزی رساندند و در قدم بعد و پس از تسخیر قدرت در ایران، هجوم به کفر جهانی را آغاز کردند و شرق و غرب را مورد تاخت و تاز قرار دادند; به ویژه ایشان پس از تسخیر لانه ی جاسوسی، درگیری با کفر بین المللی را آشکار کردند. ایشان این اندیشه را در مقام عمل یک گام فراتر از درگیری استبداد منطقه ای به درگیری با کفر بین المللی کشاندند. این حرکت رفته رفته موجب شد تا انقلاب اسلامی به مرحله ای از توسعه ی سیاسی در دنیا نایل شود و از مرزهای جغرافیای ایران فراتر رود. طبیعی است که دشمن نیز آرام نگیرد و راه کار جنگ تمام عیار نظامی را از طریق یکی از کشورهای همسایه گزینش کند.
این تحلیلی از «دفاع مقدس » است. از این منظر، جنگ هشت ساله، نبرد دو کشور بر سر خاک یا مرز جغرافیایی نیست بلکه به اعتقاد ما انقلاب اسلامی ایران توانست یک تئوری بر پایه ی ضرورت توسعه ی حکومت دینی به تمامی اقطاب عالم ارایه دهد و با تعقیب این تئوری در عمل، گام اول را در نفی استبداد شاهنشاهی در ایران و گام دوم را در هجوم همه جانبه به قدرت های کفرآلود در سطح بین المللی - به خصوص هجوم به «سازمان ملل » که سازمان مرکز مدیریت قدرت های استکباری در عالم پس از جنگ دوم جهانی است - بردارد. حضرت امام (قدس سره) هجوم انقلاب را پس از تسخیر دولت و تامین قدرت در ایران، به این کانون های قدرت بین المللی سرایت دادند که همگی برپایه ی تئوری ولایت فقیه ایشان بود، البته امام راحل (قدس سره) تمامی این مواضع را در قدم اول بیان نکردند بلکه گام به گام پیش رفتند و تدریجا در جای خود تک تک آن ها را مطرح نمودند.
نقش «فقه حکومت » در اداره ی جامعه ی اسلامی
نکته ی مهم این است که مدیریت ولی فقیه بر پایه ی اهواء نیست; چون شرط اول اعمال ولایت از سوی فقیه عدالت و شرط دوم آن فقاهت است، لذا این امر مقید به تعهد به دین برپایه ی «فقه حکومت » است. همین فقه است که می بایست جامعه را اداره کند. بالطبع تصمیماتی که برای توسعه ی قدرت بر پایه ی فقه حکومت گرفته می شود معتبر خواهد بود. البته اساسی ترین اصل فقه حکومت هم اصل توسعه ی قدرت اسلام در عالم است. یعنی اولین اصلی که در فقه حکومت مطرح است اصل توسعه ی ضرورت است. این توسعه باید به ساختار قدرت تبدیل شود تا عملا قالب حکومتی ایجاد شود. با این وصف اصل توسعه ی قدرت اسلام، عزت مسلمین، آبرومندی اسلام در نظر مردم، عزت روزافزون آن در دنیا همگی جلوه هایی از مهم ترین اصل فقه حکومت است.
حضرت امام (قدس سره) صاحب این اندیشه هستند; اندیشه ای که ریشه در بنیان «کلامی » دارد، اصولا از این منظر هم می توان یک نگاه اعتقادی به مساله داشت و هم تحلیل جامعه شناسانه ی دقیق از تکامل اجتماعی و توسعه ی تحول قدرت. ایشان بر پایه ی همین اندیشه با کفر بین المللی درگیر شدند و در عین حال قدرت را در یک محدوده خلاصه نکردند، این واقعیت به جوهره ی تئوری مزبور بازگشت دارد که از ولایت فقیه تفسیر جدیدی در سایه ی حکومت دینی ارایه می دهد. به تعبیر بهتر تئوری حکومت دینی، هم بر پایه ی یک جامعه شناسی و هم یک فلسفه ی تاریخ خاص استوار شده است. لذا هم مبنای کلامی دارد هم مبنای فلسفه ی تاریخ و هم مبانی جامعه شناختی که همگی این ها در کلمات حضرت امام (قدرس سره) کاملا مشهود است. گرچه مجموعه ی آن تاکنون به صورت یک تئوری در فلسفه ی تاریخ یا جامعه شناسی ارایه نشده است ولی به صورت یک نظام و اندیشه ی منسجم قابل طرح بوده و هست.
ایشان همواره دو قطب قدرت را در تاریخ می دیدند که دارای دو نوع موضع گیری نسبت به ربوبیت الهی است و به دو شکل طغیان و طاعت ظاهر می شود. طبعا امام راحل (قدس سره) به دنبال توسعه ی مدیریت طاعت در عالم بودند و می خواستند این واقعیت را به صورت بین المللی محقق کنند و با انزوای حکومت کفر، توسعه ی کلمه ی توحید را نتیجه بگیرند. از این رو در طول مبارزه همگان را به این نکته توجه می دادند که محدودیت حکومت دینی عین پذیرش سلطه ی کفر بر شئون حیات بشر اعم از شئون «سیاسی، فرهنگی و اقتصادی » است.
تهاجم نظامی، جلوه ای از هجوم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی
بر اساس این بنیان درگیری با استکبار قطعی است و این درگیری هم پس از فتح منطقه ای واقع می شود. همین امر موجب قطب بندی قدرت ها نسبت به ایران اسلامی شد و به صورت قطب بندی در تنازع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اما به شکل یک هجوم نظامی شکل گرفت. به تعبیر بهتر یک بعد و یک جلوه از هجوم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی درگیری نظامی می باشد. یعنی اگر تحلیل ما از جنگ چنین باشد آن گاه جنگ ما جنگ کفر و ایمان است که امام (قدس سره) مکررا به آن اشاره می فرمودند; در حالی که ظاهر امر چنین بود که دو کشور مسلمان با هم در حال نبردند! اما دیدیم که ایشان با چه ظرافتی به بیان این تحلیل از دفاع مقدس پرداختند و پرده از چهره ی تزویر برداشتند و با تنبه دادن دیگران به ریشه ی هجوم نظامی، افراد جامعه را به واکنش شایسته نسبت به آن تحریک نمودند. ایشان بر همین اساس انگیزه های درگیری با کفر را مبنای جنگ قرار دادند و با رشد دادن این انگیزه، آن را به انگیزه ی دفاع تبدیل کردند.
«مدیریت جهانی » ، موضوع تنازع اسلام والحاد
پس از آن که معلوم شد اندیشه ی امام (قدس سره) در این زمینه صحیح بوده است، عملا این اندیشه به انگیزه ی جنگ با دشمن تبدیل شد و باعث گردید این نبرد به جنگ خاک و آب و جغرافیا و نژاد عرب و فارس تبدیل نشود بلکه در نهایت به یک جنگ تمام عیار میان اسلام و کفر مبدل گردد که موضوع درگیری چیزی نیست جز حاکمیت اسلام یا الحاد بر عرصه ی مدیریت بین الملل. طبعا در این گستره، پای سازمان ملل به عنوان مهم ترین مرکز تصمیم گیری جهانی نیز به میان آمد و از همین جا بود که این سازمان در قدم اول تلاش می کرد از کنار این حادثه به راحتی عبور کند و اجازه دهد دولت عراق به پیشروی خود ادامه دهد. اما پس از عقب راندن دشمن توسط نیروهای سپاه اسلام - خصوصا پس از پیشرفت ما در فتح خرمشهر - موضع گیری آن ها نیز تغییر کرد. آن ها به دنبال این بودند که ما را به سازش بکشانند و به نحوی از توسعه ی جنگ به بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران که منشا توسعه ی درگیری اسلام با کل ابرقدرت ها در دنیا بود جلوگیری کنند.
صدور انگیزه ی دفاع از اسلام به خارج از مرزها، محور مدیریت حضرت امام (قدس سره) در جنگ
حضرت امام (قدس سره) با همین بصیرت، این جنگ را بر پایه ی انگیزه ی بین المللی اداره کردند. از این رو در دنیای اسلام کم نبودند مسلمانانی که جنگ ما را در جنگ ایران و عراق خلاصه نمی کردند. چون ایشان به کنه تحلیل حضرت امام (قدس سره) پی برده و آن را پذیرفته بودند. این همان گام بزرگی بود که امام (قدس سره) در مدیریت جنگ برداشتند و انگیزه ی نبرد را به فراتر از آب وخاک سرایت دادند. یعنی اول به ملت ایران تفهیم کردند که این، جنگ دو کشور بر سر مرز یا منابع اقتصادی - هم چون منابع اقتصادی خوزستان - یا برتری نژادی یکی بر دیگری نیست بلکه هدف اصلی، درگیری اسلام و کفر است. لذا کسانی که جنگ را سازماندهی کرده اند فراتر از مرز جغرافیایی یا نژاد یا منابع اقتصادی را در سر می پرورانده اند. بله ممکن است کسانی به عنوان هدف دوم خود با چنین انگیزه هایی به مصاف نیروهای اسلام آمده باشند اما حتما هدف اصلی چنین نبوده و نیست. ایشان به خوبی این واقعیت را در ابتدا به ملت ایران و سپس به ملل دنیا، خصوصا جهان اسلام تفهیم نمودند و انگیزه ی جنگ را به انگیزه ی دفاع از اسلام تبدیل کردند.
ادامه ی این تحلیل ها هم پای مدیریت عینی جنگ، این باور مقدس را در داخل و خارج ایران ایجاد کرد که این جنگ، عرصه ای از یک نبرد همه جانبه میان کفر و ایمان است. لذا کسانی که می خواهند مقاومت تمامی ایمان را در مقابل تمامی کفر ببینند کافی است به مرزهای ایران اسلامی نظر بیافکنند. این از اساسی ترین عواملی بود که انگیزه ی درگیری با کفر را در سطح بین المللی مطرح کرد. چون اگر دیگر ملت های اسلامی ببینند که دو ملت بر سر خاک می جنگند، آن ها انگیزه ای برای دفاع از طرف مظلوم در جنگ پیدا نمی کنند ولی اگر ببینند کفر با ایمان در حال جنگ است و طرف مسلمان این گونه برای حفظ ارزش های خود خون می دهد نمی توانند از این همه ایثار و مشارکت متاثر نشوند. لذا عملا این ایثار، محرک خوبی برای آگاهی و حرکت امت اسلامی شد. در یک کلام، از عمده ی نقاط مثبت مدیریت حضرت امام (قدس سره) به عنوان ولی فقیه جهان اسلام، صدور این انگیزه و آگاهی به بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران بود. یعنی به محض آن که دشمن در عرصه ی بین المللی، ما را مورد هجوم قرار داد امام (قدس سره) این جنگ را به ابزاری بر علیه قدرت های بین المللی تبدیل کردند. لذا ایشان بر این نکته در آخرین پیامشان در خصوص جنگ تصریح فرمودند که:
«هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه ی صحنه ها از آن بهره جسته ایم.»
«ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم.»
«ما در جنگ پرده از چهره ی تزویر جهان خواران کنار زده ایم.»
«ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خود بایستیم.»
«ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم.»
«ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامی مان را محکم کردیم.»
«ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرت ها و ابرقدرت ها سالیان سال می توان مبارزه کرد... راستی مگر ما فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است؟ » (1)
اینک با بیان مقدمه ای کوتاه به بررسی این سؤال می پردازیم:
نبرد تاریخی دو نظام اقامه ی «توحید» و «کفر» ، دلیل ضرورت حکومت دینی
اندیشه ی حضرت امام (قدس سره) در باب ولایت فقیه متاثر از یک مبنای کلامی و به دنبال آن یک نگاه فلسفه ی تاریخی خاص می باشد. آن نگاه کلامی توجه به نقش «دین حداکثر» در سرپرستی تمامی شئون حیات فردی و اجتماعی بشر است. البته به دنبال همین اندیشه ی دین حداکثر، بحث نظام خلافت و ربوبیت مطرح می شود که در واقع طریق جریان سرپرستی الهی در جامعه می باشد.
طبعا از این منظر دو نوع نظام تاریخی قابل طرح است که دارای دو نوع نظام سرپرستی و ولایت می باشند که یکی متکفل سرپرستی جریان عبودیت در جامعه و دیگری متولی سرپرستی اهواء می باشد. لاجرم از یکی توسعه ی عبودیت و از دیگری توسعه ی اهواء قابل انتظار است. به دیگر بیان ما با دو نظام تاریخی رو به رو هستیم که یکی نظام «اقامه ی توحید» و دیگری نظام «اقامه ی کفر» است; اولی به دنبال توسعه ی عبودیت و دومی به دنبال توسعه ی شیطنت است. این دو، نظام اقامه و تغییر ارزش ها محسوب می شوند; لذا فعلا سخن از دو نظام عمل نیست.
چه بخواهیم و چه نخواهیم این دو جریان همواره در طول تاریخ وجود داشته اند. خصلت اساسی هر دو نظام، توسعه یاب بودن آن هاست. از این رو همواره به تنازع برخواسته اند و در مقام تضییق گستره ی دیگری برآمده اند; هرچند به اعتقاد موحدین، ایت حرکت تاریخی بشر به پیروزی نظام اقامه ی توحید منجر می شود. بنابراین تا زمانی که غلبه ی حق صورت نگیرد این نزاع ادامه خواهد یافت. این اندیشه ی حضرت امام (قدس سره) در این باب بود که بنیان تفکر ایشان در پذیرش سرپرستی و دایت حکومت دینی نیز محسوب می شد. بر این اساس اگر حکومت دینی تعطیل شود نتیجه ای جز پذیرش کفر قابل انتظار نخواهد بود. اصولا از عمده ی ادله ی ضرورت ولایت فقیه در جامعه ی اسلامی وجود همین دو نظام تاریخی اقامه می باشد که در تنازع دایمی قرار دارند.
دلیل مقاومت هشت ساله ی انقلاب نسبت به پذیرش قطع نامه
بر این مبنا «استراتژی » حکومت الهی، جنگ با کفر است. این یک تاکتیک نیست بلکه استراتژی کلی محسوب می شود که البته در محورهای مختلف به اشکال گوناگون ظهور می یابد. از این رو حضرت امام (قدس سره) جنگ را به عنوان یک ضرورت مورد تاکید قرار داده و از آن استقبال می کردند. تحلیل ایشان از جنگ یک تحلیل مثبت بود و آن را بستر توسعه ی خلافت الهی می دانستند، چون اصولا از غیر طریق جنگ و درگیری نمی توان کلمه ی توحید را در عالم توسعه داد. به تعبیر بهتر سخن از دو نظام اقامه ی توسعه یاب است که چاره ای جز درگیری با یکدیگر در عرصه ی بین الملل ندارند. فعلا سخن از دو نظام عمل نیست چه این که حتی اگر یک نظام اقامه و یک نظام عمل نیز مطرح بود باز نظام اقامه ی اول، حضور نظام عمل طرف مقابل را بر نمی تافت. از این منظر حضرت امام (قدس سره) به پدیده ی جنگ می نگریستند و آن را عامل تکامل جامعه ی اسلامی تعریف می کردند. بر این مبنا یا بایست جنگ با پیروزی ما تمام می شد یا این که کماکان ادامه می یافت. از همین جا بود که طبق نظر ایشان پذیرش قطع نامه چیزی جز پذیرش حکمیت بین الملل نبود چه این که بر اساس نظریات و آمار موجود در سطح جهانی و اعتراف صریح یا تلویحی بسیاری از سیاستمداران، این جنگ صرفا نبرد دو نظام سیاسی نبود بلکه به عرصه ای برای ظهورتنازع تاریخی اسلام و کفر تبدیل شده بود. این همان اندیشه ی حضرت امام (قدس سره) می باشد که سال ها پیش و در جریان دفاع مقدس به کرات بیان شده بود.
پذیرش قطع نامه، پذیرش حکمیت سازمان ملل
بر اساس همین استراتژی بود که حضرت امام ادامه ی جنگ تا پیروزی کامل بر دشمن را خواستار بودند و هیچ گاه به دنبال پذیرش صلح نبودند. چون ایشان این جنگ را به صحنه ی درگیری با نظام استکبار و منویات شوم سازمان ملل تبدیل کرده بودند لذا پذیرش قطع نامه را پذیرش خواسته های سازمانی می دانستند که در جهت اهداف استکباری حرکت می کند. شکی نیست که مقاومت هشت ساله ی نظام اسلامی در شیوه ی تنظیم قطع نامه ی 598 مؤثر بود و توانست برخی از خواسته های ما را در طول جنگ و در قالب بندهای قطع نامه بر دشمن تحمیل کند. اما حقیقت این است که جوهره ی این امر چیزی جز پذیرش کمیت سازمان اداره ی کفر بین الملل نبوده است. لذا همواره حضرت امام (قدس سره) با پذیرش چنین قطع نامه ای در طول شت سال دفاع مقدس مخالفت کردند و فرمودند:
«اگر بندبند استخوان هایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی مان را در جلو دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه ی کفر و شرک را امضا نمی کنیم.» (2)
«ملت ایران اگر می خواست که صلح امریکایی بکند، همان اول از امریکا جدا نمی شد و قطع روابط نمی کرد و دستش را از ایران کوتاه نمی کرد و جاسوسان او را بیرون نمی کرد و امروز هم اگر دستش را به صلح امریکایی دراز کند، صدام و امثال صدام کنار می روند، لکن مستشارهای آمریکایی وارد معرکه می شوند. ما نمی توانیم صلحی را بپذیریم که طرح امریکایی دارد و صدام نمی تواند بپذیرد آن چیزهایی را که ما می خواهیم. کسی که ابتدائا برای این که سردار قادسیه باشد تصریح کرد که من به کشوری که مجوس هستند دارم حمله می کنم و کشور ایران را مجوس خواند و حمله ی خودش را حمله ی سردار قادسیه خواند.» (3)
و تا زمانی که شرایط اجتماعی، پذیرش آن را بر ایشان تحمیل نکرد از قبول قطع نامه سر باز زدند. شاهد ما بر این مدعا تاکید معظم له دو هفته قبل از پذیرش قطع نامه است که قبول صلح تحمیلی را با خیانت به رسول الله (ص) برابر دانستند و فرمودند:
این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسایلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم باید همه برای جنگی تمام عیار علیه امریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسایل جنگ، خیانت به رسول الله (ص) است. این جانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه های نبرد، تقدیم می نمایم. (4)
حال آن که اطلاعات ایشان نسبت به مقدورات و موانع طبیعی جنگ طی این زمان اندکی اضافه نشده بود. از این رو در ابتدا با بالاترین انگیزه وارد عرصه ی نبرد با دشمن شدند و زمانی که شرایط به گونه ای در آمد که اساس انقلاب اسلامی در گرو پذیرش قطع نامه قرار گرفت تکلیف الهی خود را در قبول صلح احساس کردند. مسلما هیچ انگیزه ای جز حفظ پیام اسلام ایشان را به پذیرش صلح وادار نکرد والا خود فرمودند:
در شرایط کنونی آن چه موجب امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره ی خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آن چه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام. (5)
ایشان احساس کردند با توجه به شرایط ایجاد شده در جنگ تحمیلی وضعیت اسلام در نظام قوای بین الملل در حال ضعیف شدن است والا می توان به طور حتم ادعا کرد که صباحی قبل از پذیرش قطع نامه، ایشان کماکان معتقد بودند که پذیرش صلح چیزی جز پذیرش منویات نظام کفربین الملل و تبعات آن نیست.
ضعف مقدور «نیروی انسانی » ، عامل پذیرش قطع نامه
در این حال با یک محاسبه ی جدید که نوعا به ضعف ما در مقدورات «نیروی انسانی » باز می گشت مصلحت چنین دیدند که برای حفظ اساس انقلاب تبعات منفی پذیرش قطع نامه را به جان و دل بخرند. ما معتقدیم که در طول جنگ، مقدورات طبیعی به عنوان مقدورات دسته ی دوم مطرح بوده است و آن چه جنگ را در تمامی هشت سال نبرد با دشمن اداره می کرد در درجه ی اول، نیروی انسانی بوده است. حضرت امام (قدس سره) نیز طی دو هفته قبل از پذیرش قطع نامه به اطلاعات جدید و تعیین کننده ای از ضعف ما در مقدورات طبیعی دست نیافته بودند. اما آن چه متغیر اصلی در پذیرش صلح بود چیزی جز کم رنگ شدن مقدورات انسانی نبود.
بنابراین پذیرش صلح تنها به معنای تحمیل شرایط قهری جنگ بود و این امر نه به مقدورات طبیعی بلکه به مقدورات انسانی باز می گشت که همواره در اندیشه ی دفاعی حضرت امام (قدس سره) به عنوان تنها وزنه ی سنگین و تعیین کننده مطرح بوده است. اما در عین آن که ایشان پذیرش صلح را تحمیل نظرات دشمن در عرصه ای از نبرد با انقلاب اسلامی ارزیابی می کردند هیچ گاه معتقد نبودند که پایان جنگ هشت ساله به معنای پایان نبرد همه جانبه با دشمن در تمامی عرصه هاست.
امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است و من دست و بازوی همه ی عزیزانی که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نموده اند، می بوسم و سلام و درودهای خالصانه ی خود را به همه ی غنچه های آزادی و کمال نثار می کنم. (6)
به تعبیر بهتر ایشان در یک عرصه به ختم جنگ رضایت دادند. اما جبهه های جدیدی را در دیگر عرصه ها بر علیه دشمن باز کردند هرچند این عرصه ها دیگر از صبغه ی نظامی برخوردار نبود اما هم چنان می توان زبانه های آتش نبرد میان کفر و اسلام را از این جبهه ها که در راس آن ها نبرد فرهنگی با دشمن است به وضوح دید. از نمونه های بارز این نوع نبرد با دشمن در ماه های آخر عمر شریف ایشان نامه ی معظم له به آقای گورباچف و قضیه ی سلمان رشدی است.
ادامه دارد...
1. ر. ک: پیام امام خمینی مورخ 3 / 12 / 67.
2. ر. ک: سخنرانی امام خمینی (ره) در تاریخ 29/4/67.
3. ر. ک: سخنرانی امام خمینی (ره) در تاریخ 1/6/1362.
4. ر. ک: سخنرانی امام خمینی (ره) در تاریخ 13/4/1367.
5. ر. ک: سخنرانی امام خمینی (ره) در تاریخ 29/4/1367.
6. همان مدرک سابق.
پدیدآورنده: سارا حائری
منبع: پایگاه حوزه
بیتردید دفاع مقدس ملت ایران برگرفته از نهضت انسانساز عاشورا است و بر این اساس، رزمندگان اسلام همواره با تاسی از حضرت سیدالشهداء(ع) وجب به وجب از خاک میهن اسلامی دفاع کردند و همین تاسی از آن حضرت را در نوشتههایشان به ویژه وصیتنامههایشان به وضوح مشاهده میکنیم.
یکی از تاکیدات بسیار شهیدان در وصیتنامههایشان، حفظ حجاب بوده است به نمونههایی از این تاکیدات اشاره میکنیم.
شهید آبیاران مینویسد: توصیهای که به خواهران دارم این است که اگر میخواهند خون شهیدان را پایمال نکنند این است که حجاب خود را حفظ کنند.
شهید داود عبداللهی هم میگوید: خواهر جان، حجابت را حفظ کن تا جزو یاران خدا باشی، اگر میخواهی در دنیا سرافراز شوی، حجابت را حفظ کن.
شهید کریم دلبازجو نیز مینویسد: از همه برادران و خواهران عزیز میخواهم که همیشه آماده باشید چه در جهاد اکبر و چه در جهاد اصغر. بالاخص یک سفارشی که همیشه در اسلام و امامان معصوم(ع) و از صالحین نقل شده مساله حجاب است. از همه خواهران غیور میخواهم که عفت را پیشه خود قرار دهید.
شهید اسماعیل اسکندری هم نوشته است:... و شما خواهران حجاب خود را حفظ کنید که حجاب شما سلاح شماست.
شهید علی آقاباقری مینویسد: وصیت من به خواهرانم این است که در شهادت من مثل زینب (س)عمل کنید و حجاب که اصلیترین مسئله است را رعایت کنید که حجاب حمایت از خون شهیدان است.
شهید نادرعلی اکبرنژاد هم میگوید: به خواهرانم بگو که اگر از من بدی دیدند مرا ببخشند و همیشه حجاب خود را حفظ کنند، چون ما برای ناموس میجنگیم.
شهید محمد بیآبادی نوشته است:... و خواهران، شما در جامعه باید حجابتان را رعات کنید و از همه پدران خواهران میخواهم که فرزندانشان را حسینوار پرورش دهند.
دانشجوی شهید علی اسماعیلی رنجبر نیز مینویسد:... و شما ای خواهران متدین و متعهدم، خدا را به عفت زهرای اطهر(س) و شجاعت زینب (س) قسم میدهم تا توفیق حفظ حجاب و عفیف بودن و استقامت به شما عنایت فرماید و آنگونه که زینب را قهرمان کربلای تاریخ اسلام کرد، شما را قهرمان عفت و استقامت و صبوری گرداند. بر شما باد حفظ حجاب و دعا کردن بر امام امت و رزمندگان.
شهید عبدالله رحمانیمنش نیز در وصیتنامهاش مینویسد: خواهرانم، مبادا حجابتان را فراموش کنید، چون ما سربازان به خاطر حجاب و حفظ مملکت و دین با دشمن میجنگیم.
شهید میرطاهر سرمستزاده نیز نوشته است:... اما پیامم به جوانان عزیز: خواهران و برادران: جبههها را خالی نگذارید و جهاد اکبر را هم فراموش نکنید از نفسهای شیطانی دور باشید و به نامحرم نگاه نکنید. خواهران، حجاب خود را حفظ کنید.
و شهید علیاصغر عدالتیان میگوید:... خواهران عزیز، حجاب خود را حفظ کنید، شما باید در مقابل شایعه پراکنیها و بیحجابیها مبارزه کنید و رسالت زینبی را در جامعه ایفا نمایید.
منبع: خبرگزاری ایسنا
اکنون وقت دیدار و بیعتی مجدد با بزرگ مردیست که سلسله جنبان بیداری در جهان معاصر است.
انسان معاصر نه فقط در جهان اسلام، بلکه در کل جهان، در صدد بازگشت به فطرت خویش است و انقلاب خمینی ، انقلاب نمادینی برای بازیابی هویت و شرافت به نمایندگی از کل جهان است و از آنجاییکه ثروت ها و قابلیت های مادی ومعنوی ما ، متعلق به کلیت جهان اسلام است و ازآنجا که زکات علم ، نشر آن است ، می بایست پیام های نهفته در بطن مکاتب وجوامع اسلامی ، بر بال هنر و سینما بنشیند ، تا به کل جهان منتقل شده و در اختیار مخاطبان میلیاردی که منتظر و تشنه این پیام ها هستند قرار گرفته و مورد بهره برداری واقع شود. ما این روش را بهترین پاسخ و شیوه مقابله ، در رویارویی با تهاجم گسترده فرهنگی و رسانه ای نظام سلطه گر جهانی می دانیم، کافی است خودمان را به جهان معرفی کنیم و به این بیش از هرچیزی نیاز است که اگر بشود ، همه چیز را جبران خواهد کرد و این نیازمند همکاری های مشترک و تولید آثار و انتشار و انعکاس آنها در سطحی جهانی است. همزمان با جشن سد و یکمین سال انقلاب اسلامی این بیعت ، در واقع پیوند حقیقت و حرکت و هنر است ، که سرمایه همیشگی ره آورد انقلاب اسلامی است و در این مسیر حقیقت ، ذات هنر و هنرمند نیز برگرفته از تعالی روح بنیانگذار انقلاب اسلامی است.
اکنون وقت دیدار و بیعتی مجدد است با بزرگ مردی ، که سلسلهجنبان بیداری در جهان معاصر است. امام (ره) احیاگر حکمت معرفت، علم و فرهنگ و هنر و تمدن در روزگار ما است. انقلاب او، انقلاب تجدید حیات و انقلاب برای بازگشت به خویشتن خویش و بازیابی هویت گمگشته تاریخی بود ، تا ایرانی مفتخر را به عرصه برساند. امام خمینی (ره) ، حکیمی ژرفاندیش با آرمانهای بلند با کولهباری از حکمت، اندیشه و ایمان بود که راه را برای ایران بازسازی کرد و در این مسیر خوش درخشید. در پی انقلاب عظیم اسلامی، فرهنگ، ادب و هنر در ایران شکوفا شد و حیات تازهای یافت و سینماگران ایران به حق در این ربع قرن سپری شده ، حیات جدیدی پیدا کردند و به این جهت امام خمینی (ره) و انقلابش ، نقطه عطفی برای هنر در این سرزمین محسوب میشود.
ایرانیان در همه تاریخ با اندیشه و حکمت وعرفان زیسته و به جهان نیز چنین ارمغان داد، لکن در قرون اخیر ، به سبب عزم بیگانگان و قصد نابخردان، این انگیزهها رو به خاموشی رفت و جامعه ایرانی را دچار رکود و اسیر فرهنگ و آیین ترجمه کرد. امام (ره) با انقلابش یکبار دیگر اصل تالیف را آغاز کرد و ایرانی نیز دوباره بهعنوان مولف و موثر پا به حیات اجتماعی گذاشت. این راه تنها بخش کوچکی از مسیر ما است که به مدد اندیشههای امام (ره) فراهم شده است و از این پس باید همت خویش را جذب کنیم و پیش به سوی تعالی این سرزمین قدم برداریم، بهخصوص در عرصه سینمای کشور ، هدف ما وصول به سینمایی دینی، شرقی و ایرانی در جهت رسیدن به آرمانهای بلند این مردم است. امروزه میباید تا با آرمانهای بلند مردی تجدید میثاق کنیم ، که معمار انقلاب اسلامی و پرچمدار آن بود و حق حیات معنوی را بر همه مردم ایران و به خصوص اصحاب فرهنگ و هنر این جامعه دارد.
همه ما خوب به یاد داریم ، که قبل از انقلاب چه بر سر این مملکت میرفت. درحالیکه با حضور امام (ره) یک انقلاب بزرگ دینی و فرهنگی و تحول اساسی صورت گرفت ، که علفهای هرز این باغ را پوشاند و فرهنگ و هنر ایرانی توانست حیات دوباره خود را شروع کند. جامعهی هنری ما وامدار این مرد بزرگ و اهداف او است .
همچنین مختصات تاریخی و جغرافیایی کشورمان ، از ما تعریفی ارائه میکند ، که بر مبنای این تعریف باید جنبههای فرهنگی، هویتی، ملی و بومی برای ما برجسته شود و آنگاه به این مساله فکر کنیم ، که آیا در هنر، صنعت سینما میتوانیم داعیهدار فرهنگ ملی و بومی باشیم؟ چرا که شاخصه اصلی انقلاب اسلامی در وجه فرهنگی آن بوده و در این بخش است ، که حرفهای اساسی انقلابمان مطرح شده ، که این مساله نیز وظیفه دولت و سینماگران را بیش از پیش حساس و سنگین میکند.
به تعبیر بزرگی ، اکنون چاره کار، اتصال متناسب با اذهان مردم و بهرهگیری صحیح از وسائل ارتباط جمعی غنی و مقتدری ، همچون سینماست . سینما ، حاوی ظرفیتها و مستعد فضیلتهایی است که میتواندآن را رحمانیترین پدیده عصر حاضر نماید، مشروط بر اینکه نگاهمان ، مبتنی بر رنگ و طعم و جنسی از شرایط و هویت شریف انسانی و مختصاتی فرهنگی، دینی، ملی و بومی باشد. با سینما می توان دید، فهمید و شنید و با سینماست که می توان دلها را ربود. چرا که آن فرهنگ غنی و عظیم دینی، شرقی و ایرانی که یاد کردیم و در اوج زیبایی است، با فردوسی به حماسه سرایی با حافظ به اوج عرفان و عشق رفته و با مولانا به اوج اخلاق و طریقت طلبی رفته و دیگر تاریخ سازان و بزرگان در تاریخ ایران و اکنون به معنای یک انقلاب زیبا و رهایی بخش آینده ساز هم می بایست دلنوازی و دلبری کنند و دل را تسخیر کنند و عامل حرکتی که در سطح ملی منطقه ای و جهان گردد. اکنون شایسته است تا با ارزیابی مسیر طی شده در این سال ها ، یک بار دیگر اهداف و آرمان های بلند سینمای ملی را با یکدیگر مرور کنیم. سینمای ملی، همان سینمای هویت گرای دینی است ، که در کالبد آحاد ایرانیان روح امید می دمد و امیدواری اکسیر حیاتی است ، که امروز سینمای ایران بیش از هر زمان دیگر به آن نیازمند است. مردم منطقه و جهان امروز، تشنه سینمایی دیگر هستند. فرهنگ ما که از عمق تاریخ همواره تمدن ساز و مبشر پاکی و توحید و اخلاق بوده ، به ویژه در قطعه طلایی پس از اسلام و انقلاب اسلامی در ایران ، موجد و مولّد چنین سینمایی است.
امید شریف موسوی
خود خانواده شهدا،جوان های شهدا،دخترهاشان،بایستی پاسداران حقیقی ارزش های شهید باشند.امروز بحمدالله بسیاری از فرزندان شهیدان و جانبازان ما در دانشگاه ها ،در رتبه های علمی یا فارغ التحصیل شدند یا در شرف فارغ التحصیلی هستند،مبادا امواج گوناگون این ها را از آن ریشه با ارزشی که دارند غافل کند.ریشه انها همان شهادت است.فرزندان جانباز افتخارکنند به پدران جانبازشان که یا در جوانی در عین سلامت وتندرستی جسمی به میدان جنگ رفتند و برای خاطر خدا سلامتشان را برای همه عمر ،یا چشمش را،یا گوشش را یادستش را،یا نخاعش را از دست داده اند.این افتخار دارد.این حرکت عظیم،بزرگترین افتخار است.فرزندان این عزیزان ،همسرانشان خانواده هایشان به وجود اینها افتخار کنند.خود شما پاسدری کنید،مبادا بگذارید کسانی با تبلبغاتشان، با وسوسه هاشان این روحیه را بشکنند.من گاهی اوقات در ملاقات با خانواده های عزیز شهدا،از این ها میشنوم که از برخی از اظهاراتی که گاهی کسی گوشه کنار میکند گله مندند.تحت تاثیر این حرف ها قرار نگیرید.حقیقت را که نمی شود پوشاند،این حقیقت درخشان که عزیز شما توانسته است کشورش را،استقلالش را،عزت و حرمت ملی را حفظ کند.این نکته مربوط به خانواده های شهدا و خانواده های جانبازان است.
بخشی از سخنان مقام معظم رهبری در جمع ایثارگران مشهد 27/2/86
ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم.
مسلم خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا میداند که راه و رسم شهادت کورشدنی نیست،و این ملت ها و آیندگان هستند که در راه شهیدان اقتدا خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.
خوشا به حال آنانکه با شهات رفتند.خوشا به حال آنان که در این قافله نورجان و سر باختند.خوشا به حال آنهایی که این گوهرها رادر دامن خود پروراندند خداوندا این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن.خداوندا کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند ونیازمند به مشعل شهادت.تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.
خوشا به حال شما ملت،خوشا به حال شما زنان و مردان،خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا.
در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمرهی خونها و شهادتها و ایثارها چه شد؟ اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه ی شهادت بیخبرند! و نمیدانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه ای وارد نمی سازد. و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله ای طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جست و جو نماییم.
مسلّم خون شهیدان انقلاب و اسلام را بیمه کرده است! خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست. و این ملت ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دل سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان که در این قافله ی نور جان و سر باختند. خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند. خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم نکن. خداوندا! کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت. تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.
بخشی از پیام امام راحل رحمت الله علیه به مناسبت قبول قطعنامه 598