معرفی وبلاگ
شهید حسین معینی دایی عزیز من ... دوستت دارم
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 272213
تعداد نوشته ها : 397
تعداد نظرات : 11
Rss
طراح قالب
GraphistThem232

یکی از بخش های شبه جزیره آبادان است که در 48 کیلومتری جنوب شرقی آبادان و در انتهای جاده آبادان-اروند کنار واقع شده است.این منطقه شاهد یکی از موفق ترین و بزرگترین نبردهای دوران دفاع مقدس میباشد.در عملیات والفجر 8 غواصان خط شکن شبانه  از آبهای خروشان اروندرود گذشته و خط دشمن را شکستند و موفق به آزادسازی منطقه فاو شدند.این عملیات ضربه محلکی بر کمر ارتش بعث وارد کرد.

دسته ها : مناطق جنگی
سه شنبه 9 6 1389 12:6

در خلوت دوکوهه

میدونی کجا داری میری؟ جایی که بهترو بیشتر بفهمی به چه کسانی مدیونی،به چه کسایی بدهکاری و از چه کسایی طلبکار،اصلا چه کار میکنی؟تو دنیا کجارو گرفتی؟

راستی سعادت آباد کجاست؟

دوکوهه پادگانی است در شمال اندیمشک، به گفته شهید آوینی "دوکوهه قسمتی از خاک کربلاست".

پادگانی که نواهای سرداران یزرگی چون شهید احمد متوسلیان ،ابراهیم همت ،عیاس کریمی و .... در آن طنین انداز شد،اوج گرفت،بالا رفت و استجابت شد.

اگرخوب گوش کنی صدای دلنشین شهید گلستانی را میشنوی که میگوید:"اللهم اجعل صباحنا،صباح الابرار"

دو کوهه نام آشنای همه رزمنده هاست،آنجا که رسیدی سراغ حسینیه حاج همت رابگیر،ازش بخواه تا مهر سکوت از لب برگیرد وبا تو سخن بگوید .....

اگه میخوای بفهی هیچ شدن را برای همه چی شدن، و فنا شدن را برای هست شدن،سراغ حسینیه تخریب چی ها برو.اونجا که تنفس که میکنی بوی بهشت را میشنوی.عجیب نیست ! آخر دوکوهه عشاق بیدل زیاد دیده،روزهای اعزام نیرو،روزهایی که پر میشد از نیروهای گردانهای حمزه ،کمیل،میثم ،سلمان،عمار،ابوذرو.... اگر دقت کنی در گوشه و کنار تابلوی برخی از گردانها رو میبینی.... شبهای اونجا پر از رمزو رازه! اگه دلت خواست توی تاریکی شب لابلای ساختمون ها پیچ وتاب بخور،تا خیلی چیزایی که نمیشه گفت و نوشت و خوند رو خودت با تمام وجود حس کنی....

دسته ها : مناطق جنگی
سه شنبه 9 6 1389 12:6

دهانه این تنگه 5/1 کیلومتر می باشد و لذا از جنبه نظامی بسیار مهم و استراتژیک است.تنگه چزابه یکی از 5 معبر اصلی هجوم ارتش عراق به خوزستان بود.این مکان اولین مکانی بود که عراق آتش سنگینی در آن ریخت.

در هجوم 31شهریور سال 59 این تنگه بدون مقاومت توسط ارتش بعث اشغال شد.دشمن پس از آن به شهردشت آزادگان راه پیدا کرد.در عملیات طریق القدس در تاریخ هشتم آذر60 تنگه چزابه آزاد شد،اما در 17 بهمن1360 مجددا دشمن به آن حمله کرد که پس از 14 روز درگیری،طی عملیاتی در نیمه شب اول اسفند 1360 با نام مولای متقیان و رمز یا علی ادرکنی به فرماندهی سردار شهید حسن باقری آزاد شد.

پرواز از لابه لای نیزارهابه آسمان (چزابه)

وارد که میشوی تا چشم کار میکند نی است و نیزار.همان کنار جاده،لای نیزارها مزار چند شهید گمنام توجه را به خود جلب میکند.آب گاهی روی مزارها راهم میگیرد وبالا میآید.اینها فقط چندتا از آن هزار کبوتری اند که هفدهم بهمن 60 از لای همین نیزارها پرواز کردند وبه ندای حق لبیک گفتند.

دفاع از چزابه،یکی از سخت ترین عملیات های دوران دفاع مقدس بود.عراقی ها قصد داشتند از تنگه چزابه عبور کنند و دوباره بستان را اشغال کنند.رزمندگان ایرانی می خواستند با حفظ چزابه ،بستان را هم حفظ کنند.فاصله ما با نیروای عراقی در این منطقه ،حدود یکصد متر بود و جنگ تن به تن تمام عیاری شروع شده بود.نیروی هوایی عراق هم به شدت منطقه را بمباران می کرد و گاهی در یک روز بیش از صد پرواز بالای سررزمنده های ایرانی داشت.

یک روز از اسفند سال 60 گذشته بود که چهار گردان از سپاه پاسداران به فرماندهی حسن باقری طی عملیاتی به نام امیرالمومنین(ع) "مولای متقیان" ازمنطقه رملی شمال تنگه وارد عمل شده و با کشتن چهارصد نفر از نیروهای دشمن،تنگه را گرفتند و به خط خودی که دست دشمن بود حمله کردند و عراقی ها را تا خط قبلی خودشان عقب راندند و مشکل چزابه برای همیشه حل شد.پ

این تنگه به یاد شهید علی مردانی نامگذاری شد،او فرمانده قسمتی از نیروهای مستقر در تنگه بود که توانست با شجاعت و از خودگذشتگی وصف ناپذیری جلوی حمله سه لشکر نیروی زمینی عراق را بگیرد.امیر سپهبد صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش بعد از شکست عراق در جمع مستقردر تنگه در یک سخنرانی گفت: "کسی به این تنگه چزابه نگوید،بلکه به یاد رشادت  شهادت علی مردانی که مردانه مقاومت کرد و در اینجا به شهادت رسید،به آن تنگه «تنگه شهید علی مردانی» بگویید."

شهید غلامرضا مخبری همین جا بود که جلوی دوازده گردان کماندو عراق ایستاد و نگذاشت دشمن چزابه را بگیرد.بچه ها گیر افتاده بودند و همه راهها بسته شده بود،شهید رادانی پور،شروع میکند به روضه خواندن،روضه حضرت زهرا (س) .بچه ها جان تازه می گیرند و راهها باز می شود.

دسته ها : مناطق جنگی
سه شنبه 9 6 1389 12:5

 روستای است در غرب سوسنگرد که در جریان هجوم دشمن،پس از 10 روز دفاع سرسختانه در تاریخ 24/7/59 اشغال شد.در طی عملیاتهایی شهید غیور اصلی و رزمندگان ستاد جنگ های نامنظم به فرماندهی شهید چمران تلاشهایی برای آزادی مناطق اشغال شده انجام دادند و سرانجام در تاریخ 27/6/60 در عملیاتی به نام آیت الله مدنی (اولین شهید محراب)،دهلاویه آزاد شد.در نزدیکی روستای دهلاویه یادمانی واقع شده است که محل شهادت دکتر مصطفی چمران (وزیر دفاع و نماینده مجلس ایران) به همراه تنی چند از همرزمانش می باشد.

خلوت دل

روستای دهلاویه در باختر سوسنگرد در کنار جاده بستان جای دارد،حکایت این روستای کوچک شنیدنی است.نیروهای عراقی از سه طرف به سمت شهر پیشروی میکردند،هیچ راهی برای نجات زخمی ها و تخلیه شهدا وجود نداشت ،مگراز طریق رودخانه که آن هم بلم نیاز داشت. در روند جنگ ایران و عراق و پس از پدافندی 10 روزه در 24 مهر59  عراق بر این روستا چیره شد و دهلاویه سقوط کرد.

شهید چمران دست به کار شد،به بچه ها تاکتیک های جدید نظامی یاد داد،از آن پس این منطقه صحنه نبرد ستاد جنگ های نامنظم بود.باران آتش بود. از گلوله خمپاره گرفته تا توپ و کاتیوشا.جنگ بود و دفاع از دهلاویه و سوسنگرد و تنها همین،ولی همین هم کم نبود.

این غیور مردان چنان مقاومتی از خود نشان دادند که عراقی ها با بی سیم گزارش داده بودند :"کار در دهلاویه گره خورده است".

منتظر دستور امام (ره) بودند که بالاخره در نیمه های شب 25 آبان  این دستور ابلاغ شد و صبح 26آبان نیروهای ایرانی با جدیت بیشتری عمل کردند،در جریان بازپس گیری دهلاویه دکتر چمران وزیر دفاع زخمی شد ،آمار شهدا هم بالا رفت. بچه های ستاد جنگ های نا منظم ،یک پل ابتکاری و چریکی روی کرخه ساختند تاراهی برای ورود به این شهر هموار کنند.سرانجام در خرداد سال 60 درگیری در دهلاویه بالا گرفت.نیروهای دو طرف آنقدر به هم نزدیک شده بودند که با نارنجک می جنگیدند.

مناجات شهید چمران با اعضا و جوارحش در این شرایط نوشته شده است: ای قلب من،این لحظات آخرین را تحمل کن....به شما قول میدهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش بیابید ....

سرانجام در 27 شهریور 60 ایران در عملیات آیت الله مدنی این منطقه را بازپس گرفت.دهلاویه برای همیشه آزاد شد،اما برای این آزادی اش تاوان بزرگی را داد تاوانی به قیمت خون پاکترین فرزندان این سرزمین،تاوانی به بزرگی خون شهید چمران و دوستش سرگرد احمد مقدم.چمران و یارانش همان جا از قید زمان و مکان رها شدند و به یاران شهیدشان پیوستند.

دسته ها : مناطق جنگی
سه شنبه 9 6 1389 12:4

وقتی در جاده اهواز خرمشهر از ایستگاه حسینیه به سمت غرب (جاده شهید کاظمی) بروی پس از طی مسافتی به مزارتعدادی از شهدای گمنام عملیات رمضان میرسی.

منطقه زید و ایستگاه حسینیه از محورهای مهم هجوم دشمن به خوزستان بود که عراق از این طریق به جاده اهواز-خرمشهر دست یافت.این منطقه یکی از محورهای مهم عملیات بزرگ رمضان ،خیبر می باشد.

دسته ها : مناطق جنگی
سه شنبه 9 6 1389 12:3

شرهانی سرزمینی از نور و تکه ای از بهشت سرزمینی از نور و تکه ای از بهشت درشرهانی هزاران عاشق دل داده برای رسیدن به هدفی والا و زنده نگه داشتن محرم خونین غریب کربلا در خون رنگین شدند. و اینجا تکه ای بکر و جاودان از دوران دفاع مقدس ایران زمین است که مین های کاشته شده در سینه ان هنوز به خیل کاروان شهدا می رساند .کسانی که اهل دل و اهل شهادتند. عملیات محرم با رمز یا زینب (س) در این منطقه انجام شد.که این عملیات شجاعانه منجر به آزادسازی کوههای حمرین،منابع نفتی موسیان و تامین قسمتی از مرز به طول 50 کیلومتر و همچنین برقراری امنیت در شهرهای موسیان،دهلران و پادگان عین خوش گردید. درشرهانی هزاران عاشق دل داده برای رسیدن به هدفی والا و زنده نگه داشتن محرم خونین غریب کربلا در خون رنگین شدند.

دسته ها : مناطق جنگی
سه شنبه 9 6 1389 12:2

منطقه مرزی شلمچه در12 کیلومتری غرب خرمشهر واقع شده است و نزدیک ترین نقطه مرزی به بصره می باشد. شلمچه یکی از محورهای هجوم دشمن در31/6/59 به خرمشهر بود. در مرحله دوم عملیات بیت المقدس ،در روزهای 17و 18 اردیبهشت 1361 سخت ترین صحنه های درگیری با دشمن برای تثبیت شلمچه به وجود آمد .درعملیات بیت المقدس اگر چه خرمشهر آزاد شد ولی با توجه به اهمیت نظامی شلمچه ،دشمن در روزهای 4و 5 خرداد به سختی از آن دفاع کرد و آن را در اشغال خود نگه داشت و پس از آن موانع ،استحکامات و رده های دفاعی متعددی در این منطقه ایجاد کرد.در عملیات رمضان در پنج مرحله،رزمندگان اسلام از شلمچه به دشمن یورش بردند و بخشی از منطقه به تصرف در آمد،رزمندگان اسلام با اجرای عملیات کربلای 5 در دی ماه 1365،این مواضع را در هم شکستند و شلمچه را آزاد کردند.

دسته ها : مناطق جنگی
سه شنبه 9 6 1389 12:2

 

شهدای اینجا دیگر تشنه نیستند  (حکایت فکه)

رزمندگان هشت تا چهارده کیلومتر را در حالی با پای پیاده از میان رمل و ماسه های روان فکه گذشتند که وزن تقریبی تجهیزاتی که در دست داشتند دوازده کیلو بود،تازه بعضی ها هم مجبور بودند قطعات چهل کیلویی پل را نیز حمل کنند.

اصلا عملیات والفجر مقدماتی را می گفتند عملیات موانع،مجموعه ای از کانالها به عمق سه تا نه متر پر از سیم خاردار و بشکه های پر از مواد آتش زا و میدان های مین که گاهی طول آن به چهار کیلومتر میرسید،بچه ها یکی را که رد میکردند به دیگری میرسیدند.

دشمن با هوشیاری مین ها را زیر رمل و ماسه ها کار گذاشته بود و چون بیشتر عملیات ها در شب انجام میگرفت،تا چند نفر روی مین پرپرنمی شدند،بقیه از وجود میدان مین باخبر نمی شدند.

رزمندگان دشت فکه ،جوانانی بودند که اراده قوی شان آنان را سد شکن کرده بود.

فکه را « قتلگاه شهیدان » میگویند،سه روز مقاومت ،بدون آب و غذا و سرانجام قتل عام.بچه های لشکر 17 علی ابن ابیطالب،ساعت ده شب درگیر شدند و خط دشمن شکسته شد.شهید زین الدین دستور میدهد بچه های مهندسی سریعا اقدام به زدن خاکریز کنند اما حجم شدید آتش دشمن مانع میشود و سرآغاز حماسه مظلومانه ای درفکه شکل میگیرد.حدود ساعت 2:15 خبر میرسد مهمات بچه ها در حال اتمام است و تعداد زیادی از بچه ها زخمی و شهید شده اند،با حجم شدید آتش دشمن و وضعیت منطقه امکان ارسال مهمات به سختی امکان پذیر است.

عراقی ها بچه ها را از سه طرف محاصره میکنند،اما فرزندان عاشورایی خمینی تا حدود هفت صبح مقاومت میکنند،وقتی دستور داده میشود کمی بچه ها به عقب برگردند صدایی از آن طرف بی سیم برای همیشه جاودانه میشود،فرمانده گردان میگوید اطراف من بچه هایم روی خاک افتاده اند،من اینها را چطور تنها بگذارم.

 

از ناگفته هایی که فکه آرام و ساکت در سینه دارد،نحوه شهادت اسرا و مجروحین است.گروه تفحص در حین جستجو به سیم های تلفنی رسیدند که از خاک بیرون زده بود.رد سیم ها را که گرفتند به یک دسته از شهدا که دست و پایشان با سیم هابسته شده بود رسیدند،معلوم بود که آنها را زنده به گور کرده اند.چرا که کسی دست کشته ای را نمی بندد.

 

نمی دانم چقدر از گردان حنظله میدانی؟؟ سیصد نفر در یکی از کانال ها محاصره شدند واکثرا با آتش مستقیم دشمن یا تشنگی مفرط به شهادت رسیدند.عراقی ها مدام با بلندگو میخواستند که تسلیم شوند و بچه ها در جواب با آخرین رمق خود ،فریاد تکبیر سر میدادند و سر تسلیم فرود نیاوردند.

در یادداشت های باقی مانده از یکی از شهیدان گردان حنظله آمده است:امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم،آب را جیره بندی کرده ایم،عطش همه را هلاک کرده،همه را جز شهدا،که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند.دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه (س).

دسته ها : مناطق جنگی
سه شنبه 9 6 1389 12:1

طلائیه در 31 شهریور 1359 به سادگی اشغال شد و تا پایان جنگ در اشغال دشمن باقی ماند.در عملیات بیت المقدس،دشمن تا طلائیه نیز عقب نشینی کرد.در عملیات خیبر نبرد سنگینی در این محور توسط سردار شهید حاج ابراهیم همت به وقوع پیوست و مواضع دشمن در طلائیه فروریخت،اما حجم شدید آتش و فشارو ضد حمله دشمن در آن منطقه و عدم مکان مناسب برای استقرار نیروها،از طلائیه عقب نشینی کردند.

 

اینجا طلائیه است:

گوشه ای روی پلاکاردی نوشته شده است« به آستان مقدس شهدای مظلوم طلائیه خوش آمدید» بعضی از همین حالا قبل از گذر از سر در کفش ها را از پا در آورده اند همه چیز بوی غم و غربت میدهد.

خدایا چه غم غریبی اینجاست!

«فاخلع نعلیک،انک بالواد المقدس طوی» فکر نمیکنم دیگر با وجود این جمله در بالای سردر،کفش در پایی مانده باشد،انگار که بی هیچ حرفی حکم میکند وتوان مقابله با آن نیست.آری!! اینجا نیز گوشه ای دیگر از وادی مقدس (طوی) پا در راه میگذاریم،راه خاکی و طولانی است که دو طرف آن را با تابلوها و پرچم ها رنگارنگ آذین بسته اند.هنوز چند قدمی پیشتر نرفته ام که تابلوی اول به چشم می خورد:"شهادت نردبان آسمان بود".

بقیه اش را ننوشته اند اما دلم می خواهد همانجا جار بزنم «چرا برداشتند این نردبان را؟؟؟»

نوشته اند "سبک بار شوید تا ملحق شوید" و من فکر نمیکنم که «راستی از کدام بار باید سبک شد ؟از انبوه تعلقات دنیا؟ یا بار غفلتی که کمر شکانده است از ما ؟ از کدامش؟؟»

آن دورها هنوز آثار مستند جنگ باقی است ،تانک های کهنه و زنگ زده،خدا را شکر از توفیقی که به همه مان داده تا بیاییم و یاد شهدای عملیات خیبر را زنده کنیم و چه زیبا میگوید که «یا بلکه خودمان را».

چه خوب میشود فهمید از اینکه چطور برای شب های عملیات حتی عمق آب را هم اندازه میگرفتند و چطور،رزمندگان اطلاعاتی قرارگاه نصرت،شهید منصور منتظری،شهید منصور شاکیان،شهید درخشان و .... طی یک سال وجب به وجب هورالعظیم را شناسایی کردند و گاه شرجی هور و شرایط غیرقابل تحمل آنها را دیوانه شان میکرد.گاه هفته ها غذای بچه ها فقط و فقط کنسرو بود.

به بخش های جلوتر منطقه میرویم تابلوی بسیار کوچک "سلام بر شهدای خیبرو بدر"  تلنگری به ذهنم میزند که «هان هوشیار باش» اما به خدا که با همه هوشیاری ات باید مست باشی تا ببینی این همه زیبایی را!!

غربت دارالقران حصیری آنجا و شرشر آبی که از پشت سقاخانه آن طرف تر به گوش میرسد چه لذتی دارد نماز در آن سکوت ودر آن هیاهوی ناشنیدنی؟ انگار شهدا دورتادور نشسته اند و نگاهت میکنند،نه؟انگار نه؟کاش میشد بگویم که «به خدا همین طور است؟»

به سه راهی شهادت میرسیم،جایی که شهیدان زیادی از لشکرهای مختلف در آن به شهادت رسیده اند.حالادیگرحتی صدای آهنگی هم به گوش نمیرسد.سکوت است و باد و خاک.تنها همین!!اما به چشم سر،کاش میشد به چشم دل دید این همه را.

دور تا دور هر چه نگاه میکنی خاک است وبیابان و پرچم های سرخ.

تابلوی سفیدی آن وسط به سمت آسمان قد بلند کرده که روی آن نوشته اند «قبله» و فلش رویش انگار که آسمان را نشان میدهد و با خود فکرمیکنم:مگرجز این است که قبله اهل عشق همین آسمان است و بس!!

کم کم صدای مناجاتی از آن دورها به گوش میرسد،جلوتر میروم،باز تابلویی دیگر،اما این بار چنان تلنگری بر احساسم میزند که دوربین را خاموش کرده و همانجا پای آن نشسته و های های گریه ام با باد وخاک ومناجات آن دورها یکی میشود.

                       راستی روی آن تابلو نوشته بود؟!!  «بین ما و آسمان پیوند بود».

دسته ها : مناطق جنگی
سه شنبه 9 6 1389 12:1

شهر هویزه در10 کیلومتری جنوب غربی سوسنگرد،مرکز یکی از بخش های دشت آزادگان است.

گلزار شهدای هویزه:

این گلزار در جنوب سوسنگرد است که کاروانهای راهیان نور و بازدید کنندگان می توانند از مسیر جاده اهواز-خرمشهر برای زیارت شهدا به این منطقه عزیمت نمایند.

دشمن در آغاز جنگ با اشغال جنوب و شرق هویزه عملا آن را محاصره کرد.

درعملیات مشهور به هویزه در 15دی 1359 رزمندگان از این منطقه نفوذ کردند و به محل استقراردشمن در جنوب کرخه کور هجوم کردند و هشتصد تن ار آنها را دستگیر کردند،که تا آن روز بی سابقه بود.در این عملیات برای پدافند،تدبیر مناسبی اتخاذ نشده بود لذا با شروع پاتک های دشمن،نیروهای خط مقدم عملیات که گروهی از پاسداران هویزه ،سوسنگرد،اهواز وگروهی از دانشجویان پیرو خط امام بودند،در محاصره قرار گرفتند و تعدادی ار آنها از جمله حسین علم الهدی فرمانده سپاه هویزه،محمد فاضل،قدوسی،سلحشور و بیش از صد نفر از پاسداران،به شهادت رسیدند.در پی این عملیات،دشمن در تاریخ 27 دی 1359 هویزه را اشغال کرد .

پس از شهادت شهید علم الهدی و همراهانش ارتش عراق هویزه و منطقه عملیاتی آن را تصرف  کرد و با تانک های خود بر پیکر اجسادشهدا رفت و شهر هویزه را با خاک یکسان نمود.در این منطقه پیکر 67 تن از شهدای این عملیات شناسایی ودرهمان جا به خاک سپرده شدند.

سرانجام در عملیات بیت المقدس در نوزدهم اردیبهشت 1361 هویزه آزاد شد.

دسته ها : مناطق جنگی
سه شنبه 9 6 1389 12:1
X